راه پیشرفت ایران از منظر دکتر محمود سریع القلم
مصادیق مشکلات فرهنگی ایرانیان از منظر دکتر محمود سریع القلم عبارتند از:
1- قبول نکردن و راحت نبودن ما ایرانیان نسبت به تفاوتهای فکری،
2- تقسیم کردن افکار به افکار درست و غلط،
3- تقسیم کردن افراد به خوب و بد و خودی و غیرخودی،
4- قبول نکردن تواناییها و مهارتهای افراد و اولویت دادن به مواضع سیاسی آنها،
5- تمایل شدید به کار با افراد ضعیف و متملق و
6- حذف افراد توانا. بخشی از مشکلات فرهنگی ما ایرانیان در مقایسه با دیگر کشورهاست که این مشکلات در فرآیند شکل نگرفتن انسجام فکری جهت توسعهیافتگی ایجاد شده است.
حفظ ارزشهایی همچون انسانیت، معنویت و عدالت در سایه تورم دو رقمی، درآمدهای محدود و فقر قابل تصور نیست. / اصل اختلاف در ایران میان گروههای فکری و سیاسی است و ما هنوز گفتوگوی دقیق، علمی و بیتکلفِ فکری را میان جریانهای مختلف آغاز نکردهایم./ شهروندانی که قانون و مقررات را رعایت میکنند نباید مورد بیحرمتی دستگاههای تبلیغاتی قرار بگیرند.
متن مصاحبه دکتر محمود سریعالقلم با خبرگزاری ایسنا را به شرح زیر است:
از نظر شما میان نخبگان و مردم برای جهانی شدن اجماعی وجود ندارد. چرا نخبگان در ایران قادر نیستند به اجماع نظر برسند و چگونه میتوان به چنین اجماعی دست یافت؟
به نظر میرسد اجماع از دو طریق قابل دستیابی است. راه اول، اولویت داشتن قدرت ملی و اقتصادی است که راههای تحقق آن جهان شمول است و وقتی جریانها و افراد، قدرت ملی و اقتصادی را در منظومه فعلی جهانی بپذیرند کافی است راههای بدست آوردن آن را "گوگل" کنند. راه دوم، از طریق متون و ادبیات مشترک میان جریانهای سیاسی و فکری در جامعه محقق میشود. عامه مردم ایران در پی ثبات اقتصادی، روابط متعادل بینالمللی و تسامح اجتماعی هستند. اصل اختلاف در ایران میان گروههای فکری و سیاسی است که از سرچشمههای مختلف بلکه متضاد فکری تغذیه میکنند. معتقدم به لحاظ اقتصادی و سازماندهی اجتماعی، ایران جامعه مدرن نیست اما در عین حال متون قابل توجهی از پست مدرنیزم در ایران ترجمه شده و عدهای را مشغول کرده است. ما هنوز گفتوگوی دقیق، علمی و بیتکلفِ فکری میان جریانهای گوناگون را آغاز نکردهایم.
من و شما در جامعهای زندگی میکنیم با هزاران جزیره فکری و فلسفی. فارغالتحصیلان علوم سیاسی دانشگاه امام صادق(ع) با فارغالتحصیلان علوم سیاسی دانشگاه تهران در دو عالم مختلف استنباطی سیر میکنند و طبعاً دامنههای مشترک محدودی دارند و همینگونه است در اقتصاد، مدیریت، ارتباطات و شاخههای دیگر علوم انسانی. انسجام فلسفی و نظری در متونی که افراد و جریانها در یک جامعه بدان معتقدند، مبنای اجماع در حکمرانی است. کمونیستها، سوسیالیستها، محافظهکاران و مشتقات این جریانها در فرانسه عموماً از منابع مشترک استنباطی و فلسفی برخوردارند.
در واقع تعریف آنها از انسان، جامعه، کارآمدی، آزادی، عدالت و نظام بینالملل به هم بسیار نزدیک است و به همین دلیل توانستهاند یک نظام اجتماعی بسازند و با تغییر دولتها، نوسان اندکی دارند. انسان مساوی است با متونی که میخواند. هر دانشگاهی برای خود متونی دارد و هر جریانی برای خودش تلقیات خاص خود را دارد. منافع ملی وقتی شکل میگیرد که در ادبیات و متون، اشتراک وجود داشته باشد. «کشور» غریب است و هرکس کار خودش را میکند.
عدهای معتقدند اگر کشور به نظام جهانی وارد شود هویت و فرهنگ خود را از دست میدهد، پس نه تنها نباید به این نظام وارد شد بلکه باید با آن مقابله کرد. آیا میتوان با حفظ هویت و فرهنگ خود به نظام بینالملل وارد شویم؟
این پرسش دو فرض دارد که قابل مناقشه هستند. اول، اینکه ما در کشور از یک هویت و فرهنگ منسجم و یک شکلی برخورداریم که این فرهنگ در اثر تعامل گسترده بینالمللی از بین میرود. اگر کسی فقط با مکانیزم مشاهده در خیابانها، شهرها، ادارات، رستورانها و دانشگاهها مطالعه انجام دهد به سرعت به این نتیجه میرسد که ما در جامعهای با تعدد فرهنگها و هویتها زندگی میکنیم. فرض قابل مناقشه دوم این است که ما در شرایط فعلی در انزوای کامل فرهنگی و هویتی از جهان زندگی میکنیم و باید آن را حفظ کنیم که به نظر میرسد این فرض صحیح نباشد.
ما برای اینکه دهها هواپیما را مجدداً به پرواز در بیاوریم با شرکتهای تولید قطعات در تماس هستیم. برای تکمیل اتوبان دو طبقه صدر از کارشناسان خارجی مشاوره گرفتهایم. در تأسیسات، خودرو، نفت و گاز، سیمان و دهها پروژه دیگر با بیش از سیصد شرکت خارجی همکاری داریم. با غربیها مذاکره میکنیم تا تحریمها را بردارند و نظام بانکی ما را به روی جهان باز کنند تا نفت ایران به فروش برسد. میگوییم باید گردشگران خارجی افزایش پیدا کنند. حدود سه میلیون ایرانی به عنوان گردشگر به ترکیه میروند. سالی حدود 5 هزار نخبه ایرانی عمدتاً به غرب مهاجرت میکنند. در سال چند میلیون زائر به عتبات عالیات و عمره و تمتع میروند. فقط آلمان حدود 50 هزار ویزای شنگن برای ایرانیان صادر میکند. 6 هزار ایرانی به عنوان دانشجو در آمریکا تحصیل میکنند. 6 میلیون ایرانی با حدود 500 میلیارد دلار دارایی در خارج از ایران کار و زندگی میکنند.
آیا ما به نظام بینالملل وارد نشدهایم؟ عموم ما یک کامپیوتر شخصی داریم و تقریباً همه یک موبایل در کیف خود حمل میکنند. شما در فرودگاه بینالمللی امام در گوشهای بایستید و مردم را مشاهده کنید که چگونه بچه و بزرگ، چه شوقی برای سفر به خارج دارند. شما چند خانواده اعم از مذهبی و غیرمذهبی میشناسید که فرزندان خود را برای تحصیلات به مسکو فرستاده باشند؟ من میتوانم یک ساعت دیگر در مورد اینکه تا چه میزان جامعه ما به بینالمللی شدن علاقه دارد صحبت کنم.
ما نمیتوانیم مسائل را ذهنی، تجزیه و تحلیل کنیم. ما باید واقعی باشیم. جامعه ما گرایش مذهبی دارد ولی ضمناً بهترین یخچال آلمان، اتومبیل ژاپن و نرمافزار آمریکایی را میخواهد. البته اینها اصلاً منفی نیست بلکه نشاندهنده این است که جامعه عاقل است که هم هویت خود را حفظ کرده و هم میخواهد بهترینهای این جهان را در اختیار داشته باشد. بنابراین، ما به نظام بینالملل وارد شدهایم.
شما معتقدید برای دستیابی به توسعه باید با ادبیات اقتصادی صحبت کرد؛ آیا صحبت با ادبیات اقتصادی موجب نمیشود که ارزشهای جامعه و نظام به انزوا برود؟
اگر منظور از ادبیات اقتصادی توجه به ثبات اقتصادی و رفع نیازهای اولیه یک جامعه باشد، بلی، این صحیح است. انسان اول به بقا و تأمین نیازهای اولیه خود فکر میکند. اکثریت مطلق اینگونه هستند. نباید انتظار داشته باشیم همه را زاهد کنیم. واقعیت این است که فقر، تبعات منفی فراوانی دارد. به همین دلیل، طبقه متوسط بنیان سلامتیِ روانی و اجتماعی یک کشور است چون از مراحل اولیه نیاز عبور کرده و سپس به فکر، فرهنگ، تمدن، منافع ملی، عدالت، صداقت و آزادی است.
با چه سازوکاری میتوان دید منفی عدهای در کشور را نسبت به نظام بینالملل اصلاح کرد؟
به چند شیوه میتوان دید منفی این افراد را اصلاح کرد. اول، اینکه این افراد به ترکیه، امارات، مالزی و کره جنوبی سفر کنند و از نزدیک، کارخانهها، دانشگاهها، سیستمها و بوروکراسیها را ببینند و مقایسه کنند. بزرگترین کاری که یک سیستم برای مردم خود باید انجام دهد این است که فرصت مقایسه را برای شهروندان تسهیل کند. البته مطالعه متون متفاوت و آشنایی با ادبیات اقتصادی و سیاسی رایج در جهان و معاشرت با غیرخودیها نیز از دیگر راههای اصلاح این دیدگاه است.
در دنیای امروز با چه الگویی به سمت توسعه برویم؟
سپردن امور اقتصادی به صورت رقابتی به دست مردم و تمرکز بر تولید کالا و ارائه خدمات به صورت منطقهای و بینالمللی و کسب تدریجی سهم بازار در پارهای از کالاها و خدمات راه دستیابی به توسعه است. نتیجۀ ایجاد اشتغال و تولید، ثروت برای همه خواهد بود. نقش دولت صرفاً نظارت بر قانون، تنظیم سیستم مالیاتی عادلانه، ایجاد امنیت و روابط معتدل بینالمللی است. قوه مقننه در حفظ حاکمیت ملی، هویت ملی و امنیت ملی نقش اساسی دارد.
از نظر شما فرهنگ مهمترین مشکل رشدیافتگی کشور است؛ بصورت مصداقی بیان کنید که ما چه مشکلاتی فرهنگی داریم و ساز و کار حل آنها چیست؟
1- قبول نکردن و راحت نبودن ما ایرانیان نسبت به تفاوتهای فکری، 2- تقسیم کردن افکار به افکار درست و غلط، 3- تقسیم کردن افراد به خوب و بد و خودی و غیرخودی، 4- قبول نکردن تواناییها و مهارتهای افراد و اولویت دادن به مواضع سیاسی آنها، 5- تمایل شدید به کار با افراد ضعیف و متملق و 6- حذف افراد توانا. بخشی از مشکلات فرهنگی ما ایرانیان در مقایسه با دیگر کشورهاست که این مشکلات در فرآیند شکل نگرفتن انسجام فکری جهت توسعهیافتگی ایجاد شده است.
این فرهنگ که غلظتهای متفاوتی از آنها در افراد وجود دارد، عموما ضد توسعه است. توسعه، مبنای شهروندی میطلبد و همه مردم به تناسب ظرفیتهای فکری و مهارتی در فرآیند توسعه مشارکت میکنند. خوب و بد، خودی و غیرخودی ندارند و ملاک، توانایی، تخصص، مهارت، دقت، وجدان کاری و تعهد به کشور است. CNN به آقای فرید زکریا نگفت که شما مسلمان هستید، از بمبئی آمدید، لهجه دارید، قیافه شرقی دارید. بنابراین، نمیتوانید برای ما کار کنید. آنها گفتند چه مهارتی دارید و چه میزان توان مدیریت فکر و مدیریت یک برنامه را دارید و به چه میزان قادر هستید ارتباط مثبتی برقرار کنید. با همین منطق یک ایرانی نماینده پارلمان هلند میشود یا یک ایرانی دیگر سخنگوی یک حزب آلمانی میشود و یا مشاور رئیسجمهور آمریکا میشود.
افرادی که با تواناییها و ظرفیتها و فکر انسانها آشنا نیستند صرفا به مسائل ظاهری و حاشیهای توجه میکنند. البته هر فردی مساوی است با سطح فکری خاص و به خصوص مکانی که درس خوانده و با کسانی که مشارکت کرده است. خیلی نباید انتظار داشت.
از نظر شما به دلیل وجود ساختارهای غیردموکراتیک در تاریخ ایران فرهنگ سیاسی غیرمدنی در ایران شکل گرفته که با تغییر این ساختارها این فرهنگ همچنان وجود دارد. چگونه میتوان فرهنگ سیاسی ایران را متناسب با نظام مدرن و توسعهیافته به لحاظ سیاسی تغییر داد؟
اگر بخواهیم اهتمام میانمدت و درازمدت بکنیم، مبنای تحول کار آموزشی است؛ آموزش در مدارس و رسانههاست. این روش زمان قابل توجهی را در بر میگیرد اما اهتمام کوتاه مدت بر دو ستون بنا میشود؛ اول، کار بینالمللی و در کوران روابط بینالمللی تجارت، فناوری، تولید و برونسپاری قرار گرفتن و دوم، کار اقتصادی که موجب میشود شهروندان استانداردهای خود را جهانی کنند چون فراتر از نهاد دولت باید زحمت بکشند، رقابت کنند، فکر کنند و بازاریابی کنند. کار اقتصادی و بینالمللی به سرعت، سطح جامعه را ارتقا میبخشد.
ایرانیها در امارات، ترکیه، مالزی و کشورهای غربی نشان دادهاند که در این نوع امور توانایی دارند. هوش یادگیری و تحصیلی ایرانیان برخلاف هوش اجتماعی آنها بسیار قوی است. بنابراین، در جامعه ایرانی استعداد کار اقتصادی و کار بینالمللی وجود دارد. مفروض بنیادی این بحث به این صورت است که وقتی کار اقتصادی وسعت یافت در فرایندی بر نحوه رفتار، کردار، سازماندهی اجتماعی، مدیریت سیاسی و ضرورت کار جمعی اثر میگذارد. این تجربۀ هم غرب و هم آسیاست.
یکی از مشکلات فرهنگ سیاسی ما، شکاف دولت و ملت است که گاه این شکاف زیاد و گاه کم شده ولی به هر حال این شکاف وجود داشته است. با چه ساز و کاری میتوان این شکاف را به حداقل رساند؟
اولین شرط عملی روانی و سیاسی آن یکسان شمردن همه شهروندان است. هر فرد ایرانی باید از دید دولت و حاکمیت محترم باشد ولو اینکه افکار او متفاوت باشد مادامی که فرد مخل امنیت کشور نیست و طبق قانون و مقررات زندگی میکند نباید مورد بیاحترامی و بیحرمتی دستگاه تبلیغاتی اعم از تلویزیون، رسانهها و روزنامهها قرار بگیرد. به عنوان مثال باید در نظر داشت که بیاحترامی به یک هنرمند قبل از اینکه به لحاظ سیاسی کار درستی باشد، از لحاظ اجتماعی و روانشناسی اجتماعی، نوعی بیخردی است. هنرمند که میلیونها نفر حامی دارد میتواند از این ظرفیت برای وسعت دادن فعالیتهای خود استفاده کند. البته وقتی حسد، کینه و خشم جای عقلانیت را بگیرد این اتفاقها صورت میپذیرد.
یکی از ویژگیهای مثبت روحانیون در ایران، مردمدار بودن آنهاست. آنها با عموم اقشار ارتباط برقرار کرده و تعامل میکنند اما زیر مجموعهها گاه تندرو هستند و از روانشناسی قوی مانند افراد روحانی برخوردار نیستند. در ایران بعضی اوقات، احترام و محبت کارسازتر از استدلال است. طبیعی است از این روش هم میتوان به نحوه احسن در مقاطع خاص استفاده کرد. البته متاسفانه چپزدگی و وجود فرهنگ کمونیستی که دائما در پی برچسب زدن به افراد بوده است جای فرهنگ تسامح و خویشتنداری اصیل ایرانی - دینی ما را گرفته است.
البته من ملاحظهای دارم و آن این است که خیلی از این جریانها، سایتها و افرادی که صنعت و تخصص آنها ایجاد شکاف میان ملت و حاکمیت است خیلی نسبت به آنچه که انجام میدهند آگاه نیستند. عموماً این افراد ضعیف هستند. شخصی که تواناست و تخصص دارد و تربیت اصیل شده است طبعاً اینگونه رفتارها را نخواهد داشت چون به شدت برای خود احترام قائل است. ممکن است اصالت در سطح جهانی خیلی اهمیت نداشته باشد ولی اعتقاد دارم در ایران هنوز مهم است و نقش دارد.
دومین مسأله، در از میان برداشتن شکاف دولت و ملت، تمرکز بر حل و فصل مسائل زندگی مردم ایران است. حاکمیت و دولت هر کشوری فقط و منحصراً دو وظیفه بیشتر ندارد؛ یکی مدیریت کارآمد اقتصادی و دیگری ایجاد امنیت. سایر امور دست خود مردم و جامعه مدنی است. وقتی هوا سالم باشد، ادارات کارآمد باشند، نرخ تورم حداکثر دو درصد باشد، بتوان با گذرنامه ایرانی به 135 کشور (مانند مالزی) سفر کرد، وقتی ایرانی را تروریست خطاب نکنند، وقتی ورود و انجام تشریفات به فروردگاه بینالمللی برای یک شهروند عادی دو ساعت و 15 دقیقه طول نکشد، وقتی جادهها امن باشند، وقتی بیتالمال حساب و کتاب داشته باشد، وقتی امور با آییننامه اداره شود، وقتی رسانههای ملی، خودی و غیرخودی نداشته باشند، وقتی اخذ وام بانکی برای همه از مراحل حقوقی مشترکی برخوردار باشد، دیگر به فرمایش شما میتوان شکافها را به حداقل رساند.
همانطوریکه از مصادیق فوق ملاحظه میکنید اصل بر کارآمدی است و ماهیت کارآمدی، غیرسیاسی است یعنی سپردن امور به افراد متخصص است. من طی یادداشتی در 5 ماه گذشته تجربه خودم را در فرودگاه زوریخ که ناگهان وزیر خارجه سوئد را در صف تحویل چمدان دیده بودم در رسانهها برشمردم. اینکه وزیر خارجه سوئد که کشور محترم و متمدنی در جهان است اینقدر ساده و مانند دیگران در صف تحویل چمدان در فرودگاه بیایستد و خدم وحشم و دهها خبرنگار او را همراهی نکنند واقعاً یک ارزش است و آفرین به حکومت، دولت و ملت سوئد که چنین سیستمی را طراحی کردهاند که حتی از یک کرون سوئد کسی نمیتواند سوءاستفاده کند.
آقای کارل بیلت وزیر امور خارجه سوئد به قدری آرام، بیتکلف، بیافاده و اخلاقی رفتار میکرد که گویی اصول کافی ما را دهها بار خوانده است. او نه محافظ داشت نه منشی نه کسی که کیف او را بردارد و نه خبرنگاران دنبال او میدویدند. من طی مدتی که او را میشناسم که وی فردی کنجکاو است مرتب سوال میکند و در پی یادگیری است، یکبار در مورد دموکراسی در مصر صحبت میکردیم، نحوه سوال کردن او خیلی جالب بود. او میگفت من چند نظر دارم که میخواهم آنها را محک بزنم و ببینم تا چه میزان نزدیک به حقیقت فکر میکنم. ما چند وزیر در فرهنگ خودمان میشناسیم که حتی در ناخودآگاه خود حس کنند که میتوانند از دیگران بیاموزند و سوال کنند؟
من به شدت، هم به عنوان یک ایرانی و هم به عنوان یک مسلمان اعتقاد دارم که اخلاق و مدنیت انسان به مراتب مهمتر از مواضع سیاسی اوست. مواضع سیاسی، سیال هستند و با دانش بیشتر قابلیت بهتر شدن و دقیقتر شدن را دارند ولی مدنیت و اخلاق انسان به مراتب بنیادیتر است. اگر شما دقت و تجربه کنید در جلساتی که در کشور ما تشکیل میشود افراد بیشتر اظهارنظر میکنند تا سوال.
در مجموع رفتار حاکمان در کم کردن شکافها تعیین کننده است باید از آسیاییها آموخت که حکمرانی را به سمت قانون، قاعده، اساسنامه، آئیننامه و مقررات سوق دادند و روابط فردی، ارادتها و وفاداریهای فردی را به حداقل رساندهاند.
شما معتقدید در راه توسعهیافتگی کشور، ساختارها 75 درصد و افراد 25 درصد دچار مشکل هستند. چگونه میتوان این ساختارها را اصلاح کرد؟
این سوال در ادامه سوال قبلی در مسیر منطقی آن است. طراحی و نهادینه کردن ساختارها بزرگترین چالشهای حکمرانی است. طبیعی است که نقش انسان، اراده انسان، سلیقه او و حتی مزاج او را نباید نادیده گرفت اما سوال اساسی این است و تا چه میزان اینگونه گرایشها را به حداقل رساند و در مقابل، جایگاه قاعده، قانون، مقررات و ضابطه را پررنگ کرده و به اکثریت رساند.
رعایت قاعده و قانون نوعی سرمایه اجتماعی است که آسیاییها در فرهنگ خود داشتند و وقتی امر توسعه اقتصادی را قبول کردند، سرمایه اجتماعی قاعدهپذیری و مقرراتپذیری به استمداد آنها آمد و امپراطوری قدرت اقتصادی را طی سه دهه بنا کرد. به عبارت دیگر، حکومتهای آسیایی نیاز نداشتند آموزش قاعدهپذیری دهند کما اینکه طی قرون 17 و 18 و بخشی از قرن 19 این امر در اروپا و آمریکایی شمالی تحقق پیدا کرد. تحقق آن نیز تا اندازه قابل توجهی از طریق جامعه مدنی، شرکتها، بنگاههای خصوصی و سپس حکومتها صورت گرفت.
اگر قرار باشد ساختارسازی شود ابتدا باید حکمرانان و سپس جامعه، قاعدهپذیری را در همه امور بپذیرند. ساختارسازی در اقتصاد، مدیریت شهری، نظام بانکی، سیاست خارجی و غیره یعنی انجام امور بر اساس اصول و مبانی و قواعد مورد اجماع و مورد توافق. البته با بروز مشکلات و نارساییها میتوان مقررات را اصلاح کرد و تکامل بخشید.
تاریخ کشور ما عمدتاً تاریخ برجسته بودن افراد است تا قواعد. ضمن اینکه افراد همیشه مهم هستند ولی عمل در قالب اصول قواعد و مقررات است که پیشرفت را به ارمغان میآورد. من به یکی از نکاتی که قبلاً اشاره کردم مجددا ارجاع میدهم که توسعهیافتگی یک تصمیم است یعنی اگر بخواهیم توسعه پیدا کنیم باید اصولی را بپذیریم و به آنها پایبند باشیم.
از اصول کلیدی، قاعدهمند رفتار کردن به خصوص در عرصههای اقتصادی، مالی و تجاری است که باید این حوزهها به شدت شفاف بوده و بر اساس مقررات و پیشبینی باشند. این همان ساختارسازی است. اگر مقررات قابل قواعد ملاک باشند، اختلاف و اصطکاک و تنش وجود نخواهد داشت. مهمترین مسئولیت ساختارسازی نزد نخبگان سیاسی کشور است.