مهندس سعدی

کارآفرینی بر محور اکوسیستم و اقتصاد دانش بنیان

مهندس سعدی

کارآفرینی بر محور اکوسیستم و اقتصاد دانش بنیان

مهندس سعدی

رشد و توسعه متوازن اقتصادی و اجتماعی کشور با کارآفرینی بر مبنای عامل اصلی سرمایه انسانی در اکوسیستم و ایجاد ارزش اقتصادی و اجتماعی برتر در فضای انگیزشی رقابتی کارآفرینانه و حمایت از تولید ملی دست یافتنی است. بی شک ثروت کل جامعه حاصل مجموع ثروت اقتصادی و ثروت اجتماعی است.


طبقه بندی موضوعی
اوقات شرعی

کارآفرینی از دیدگاه اقتصاددانان

يكشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۱، ۰۸:۰۱ ب.ظ

کارآفرین و کارآفرینی اولین بار مورد توجه اقتصاددانان قرارگرفت و تمامی مکاتب اقتصادی از قرن شانزدهم میلادی تاکنون به نحوی کارآفرینی را در نظریه های اقتصادی خود تشریح نموده اند. در ادامه، بر اساس سیر تاریخی، تعاریف کارآفرینی و کارآفرین از دیدگاه اقتصاددانان بررسی می گردد.

در او ایل قرن هجدهم "برنارد دو بلیدور" [1] اقتصاد دان فرانسوی تعریف فراگیرتری را ارائه نمود که عبارت بود از خریداری نیروی کار و مواد اولیه به بهایی نامعین و به فروش رساندن محصولات به بهایی طبق قرارداد.

"ریچارد کانتیلون"[2] در حدود سال 1730 بین زمین داران، دستمزد بگیران و کارآفرینان، تمایز قائل شد. او به سه عنصر اصلی در خصوص فعالیت کارآفرینان اشاره نمود، اول آنکه آنها در یک محیط همراه با عدم قطعیت فعالیت می کنند، دوم آنکه آنها در صورت نداشتن توانایی زیاد برای فعالیت اقتصادی، با فساد و تباهی خاصی مواجه می شوند و سوم اینکه آنها سرمایه اولیه را خودشان فراهم می آورند (رامبال[3]، 1989 ص،17) وی در تعریف کارآفرین می آورد: "فردی است که ابزار تولید [4]را به منظور ادغام آنها برای تولید محصولاتی قابل عرضه به بازار، ارائه می کند"(پالمر[5]1987، ص 37 ). کارآفرین در هنگام خرید از قیمت نهایی محصولات، اطلاع ندارد، از این رو "کانتیلون " عناصر "هدایتگری"[6] و "حدس وگمان "[7] را در تعریف کاربردی خود وارد می نماید. وی در اثر خود تحت عنوان (مقاله ای در باب ماهیت عمومی تجارت[8]) در سال 1755 کارآفرین را به مثابه ی واژه ای فنی مورد توجه قرار می دهد. از دیدگاه وی جوهره کارکرد کارآفرین همانا تحمل عدم قطعیت می باشد؛ او هر کس راکه با بهایی نامعین دست به خرید و فروش بزند،کارآفرین می داند(کو چران ،1968،ص 87).

"آدام اسمیت"[9]  1775 با آنکه تأثیر "کانتیلون" بر تفکر وی آشکار است، نقش کارآفرین را در صحنه فعالیت فراگیر اقتصادی بسیار جزیی می دانست. وی معتقد بود که کارآفرین سرمایه فراهم می نما ید، اما مرکز نقش پیشرو و هدایتگرانه ندارد. وی نیز همچون د یگر اقتصاددانان کلاسیک، با کارآفرین همچون یک انسان برخورد نمی کرد، بلکه به آن موجودیتی غیرانسانی می بخشید( پالمر،1987، ص88 ).

اقتصاددانان اواخر سده هجدهم از قبیل"فرانسواکنه" [10] و "نیکلاس بودو" [11]زمین را یگانه سرچشمه ی  ثروت می دانستند،و کشاورزان را کارآفرین می خواندند. از آنجا که در اندیشه ی فیزیوکراتها، تنها زمین سرچشمه ی تولیدات تلقی می شد، کارآفرین نیز از جایگاه خاصی برخوردار بود. "بودو" در حوزه کشاورزی تمامی ویژگی های اساسی را در خصوص کارآفرینان معتبر می دانست و متعاقباًدر اثر خود تحت عنوان "پیش درآمدی بر فلسفه ی اقتصادی"[12] به تعریف نقش کارآفرینان پرداخت. در همین ایام "تورگوت"[13] در اثر خود با عنوان "تفکراتی پیرامون تشکیل و توزیع ثروت" [14] در بخش تولیدی از کارآفرین به عنوان کسی یاد کرد که سرمایه خود را در معرض مخاطره قرار می دهد.

"جان با تیست سی" [15] اشراف زاده و صنعتگر فرانسوی در سال (1803) در اثر خود تحت عنوان "پرسش و پاسخ در اقتصاد سیاسی" [16] درباره کار آفرین می نویسد: "کارآفرین عاملی است که تمامی ابزار تولید را ترکیب می کند و مسئولیت ارزش تولیدات، بازیافت کل سرمایه ای را که بکار می گیرد، ارزش دستمزد ها، بهره و اجاره ای که می پردازد و همچنین سود حامل را بر عهده می گیرد". کار آفرین مورد نظر وی عموماً و نه لزوماً سرمایه را بطور فردی فراهم می کند و یا قرض می گیرد. وی برای کامیاب شدن باید از واسطه گری [17]، پشتکار، و دانش پیرامون جهان وکسب وکار برخوردار بوده و باید از هنر مدیریت نیز بهره مند باشد (کوچران،1968). از دیدگاه "سی" کارآفرین سازمان دهنده بنگاه اقتصادی می باشد و در عملکرد تولید و توزیع آن نقش محوری دارد. در واقع وی تنها بر اهمیت کارآفرین در کسب و کار تأکید دارد و کارآفرین را در ارتباط با نوآوری یا ایجاد سرمایه مورد بحث قرار نمی دهد (پالمر،1987،ص88) البته "سی" در تعریف کارآفرینی همچون دیگراقتصاددانان کلاسیک،کارآفرین را مانند سایر عوامل تولید می داند و هویتی غیرانسانی برای او قائل می شود. برخلاف فرانسویان که تعاریف نسبتاً منسجم وگسترده ای را از کارآفرینان ارایه می نمودند، انگلیسی ها سه اصطلاح متفاوت را در خصوص کارآفرین به کار می گرفتند که عبارت بودند از: "ماجراجو" [18]،"متعهد" [19] و "کارفرما"[20].بازرگانان مخاطره جو در سده ی  شانزدهم همان کسانی بودند که فرانسویان ایشان را کارآفرین می دانستند. در سده ی هفدهم فرانسویان لفظ کارآفرین را در مورد پیمانکاران دولت نیز بکار می بردندکه در زبان انگلیسی به ایشان "متعهد" می گفتند و تقریباً در اواخر این سدۀ اصطلاح "کارفرما" و "صاحب طرح" نیز مورد استفاده قرار می گرفت (کوچران، 1968، ص88) این واژه در سال 1848توسط" استیوارت میل" [21] به "کارآفرین " (Entrepreneur) در زبان انگلیسی ترجمه شد. اوکارکرد و عمل کار آفرین را شامل هدایت، نظارت،کنترل و مخاطره پذیری می دانست و عامل متمایز کننده ی مدیر و کارآفرین را مخاطره پذیری معرفی می کرد. (بروکهاوس و هورویتز [22]،1986،ص27) دراواخردهه ی  1870 "افرانسیس واکر" [23] وجه تمایز سرمایه دار و کارآفرین را مورد تأکید قرار داد و کارآفرینان را مهندسان پیشرفت صنعتی و عوامل اصلی تولید خواند.

درسال 1882 "فردریک هاولی" [24]مخاطره پزیری را صفت بارز کارآفرینان دانست، اما آنها را همچون زمین، و سرمایه در زمره عوامل تولید تلقی می نمود. در اواخر سده ی  19،"جان کامونز"[25] به گونه ای غیراصولی سود حاصل از مخاطره پذیری را از انوع دیگر سودها،متمایز نمود. طبق نظر"کامونز" یکی از انوع سود از توانایی کارآفرین و مخاطره پذیری او ناشی می شود و برحسب تغییر وضعیت اقتصادی ، این سود، متغیر و ناپایدار است.

"جان بیتس کلارک " [26]نخستین فردی بود که میان سود کارآفرینانه و مازاد بر بهره (و اجاره) و کاربرد موفقیت آمیز پیشرفت های فناوری،بازرگانی یا تشکیلاتی در فرآیند اقتصادی، ارتباط برقرار ساخته است. جدایی مالکیت بنگاه و مدیریت، سبب شد تا مطالعه ی کارآفرین به گونه ای متمایز از نقش صاحب سرمایه و مالک صورت گیرد. در اوایل سده ی بیستم "آرتور استون دوینگ"[27] مؤسس یا توسعه دهنده [28]را فردی می دانست که فکرها را به کسب و کاری سودآور تبدیل می نمود. وی ویژگی ها یی همچون قدرت تحلیل، ابتکار و واسطه گری را برای مؤسس قائل بود و معتقد بود که هیچ کسب وکاری بدون مؤسس ایجاد نمی شود (کاسون[29]،1982 ،ص 47. )

"آلفرد مارشال"[30] (1891) دراثرخود تحت عنوان "اصول علم اقتصاد"[31]تغییر وضعیت راکه ویژگی ذاتی کسب وکارهای بزرگ و دارای مدیریت مستقل تلقی می شده درک کرده بود. وی معتقد بود آن صفات عمومی که ویژگی دست اندرکاران کسب وکارهای جدید است، باعث گسترش ابعاد کسب وکار می شود.

"فرانک نا یت " [32](1921)درکتاب خود تحت عنوان"مخاطره، عدم قطعیت و سود"[33] کارآفرین را به عنوان عنصر اصلی هر نظام معرفی نمود. وی عدم قطعیت را عاملی جدا نشدنی درتصمیم گیری می دانست و معتقد بود که درهر کسب و کار، موقعیت منحصر به فردی حاکم است و تناوب نسبی رویدادهای پیشین را نمی توان در ارزیابی نتایج احتمالی آینده بکار برد. طبق نظر وی مخاطره های قابل اندازه گیری را می توان از طریق بازارهای بیمه تعدیل نمود، اما این مسأله درخصوص عدم قطعیت صدق نمی کند. کسانی که در شرایط عدم قطعیت شدید به اتخاذ تصمیم می پردازند باید پیامدهای کامل آن تصمیمات را نیز به طور شخصی بپذیرند. چنین افرادی کار آفرین، یعنی صاحب کسب و کار می باشند، نه مدیران حقوق بگیری که در خصوص مسائل جاری و روزمره، تصمیم گیری می کنند (پالمر، 1987، ص 45).  

"ژوزف شومپیتر"[34] (1934) همراه با پذیرفتن کرسی استادی در دانشگاه هاروارد و ترجمه ی "نظریه توسعه اقتصادی" [35] وی به زبان انگلیسی درهمان سال و در دوران روکود بزرگ اقتصادی، سبب شد تا نظر او در خصوص نقش محوری کارآفرینان در ایجاد سود، از دیدگاهی تازه مورد توجه قرار گیرد. بر طبق نظر"شومپیتر" هم بهره و هم سود ناشی از تغییرات، در محیطی ایستا وجود نخواهد داشت. تحوّل نیز به نوبه ی خود حاصل کار نوآوران کسب و کار یا کارآفرینان خواهد بود.

از آنجا که احتمال می رود یک تغییر، موجب تغییرات دیگر شود، لذا نوآوری ها علاوه بر گرایش به سوی یکدیگر، افزایش یافته و رشد زیادی را از لحاظ سود و فعالیت ایجاد می نمایند (کوچران، 1968، ص 90).

برطبق نظر"شومپیتر" کارآفرین نیروی محرکه ی اصلی در توسعه اقتصادی است و نقش وی عبارتست از نوآوری یا "ایجاد ترکیب های تازه ازمواد(کاسون، 1982). وی نقش مدیران و افرادی که کسب وکارایجاد می نمایند را ازمفهوم کارآفرین جدا نمود. ازدیدگاه وی هر کدام ازفعالیت های زیرکارآفرینی است:

  • ارایه کالایی جدید،
  • ارایه روشی جدید در فرآیند تولید،
  • گشایش بازاری تازه ،
  • یافتن منابع جدید و
  • ایجاد هرگونه تشکیلات جدید در صنعت.

کارآفرین در این میان باید صاحبان سرمایه را در خصوص مطلوبیت نوآوری خویش متقاعد سازد (پالمر، 1987، ص 48).

درخصوص تشکیل انوع انحصارات صنعتی"شومپیتر"نظرات روشنی دارد. وی می نویسد:

"کارآفرین در چنین ساختارهایی صرفاً نوآور نیست بلکه کسی است که در خصوص تخصیص  منابع جهت بهره برداری از یک اخترع، تصمیم می گیرد. وی عهده دار مخاطره هم نیست، چرا که تحمل مخاطره بر عهده    سرمایه داری است که منابع مالی را به کار آفرین وام می دهد"(شومپیتر،1934 ،ص 40).

بنابراین می توان ملاحظه نمود که کارآفرین مورد نظرشومپیتر، اساساً دارای نقش مدیریتی یا تصمیم گیری است(کاسون ،1982، ص 45 ). درنها یت اینکه وی معتقد بود مخاطره، عاملی است که هم مدیران و هم کارآفرینان آن را تجربه می نمایند. بنابرا ین، مشخصه کارآفرین را نوآوری می دانست و کار یک کار آفرین را "تخریب خلاق " [36] تعریف می کرد. او درکتاب "نظریه اقتصاد پویا"[37] اشاره می کند که تعادل پویا از طریق نوآوری وکارآفرینی ایجاد می گردد و این دو، مشخصۀ یک اقتصاد سالم هستند (دراکر[38]،1985،ص17).کارآفرینی طبق مدل توسعۀ اقتصادی"شومپیت" تخریب خلاق است که به عنوان یک نیروی برانگیزنده در توسعۀ اقتصادی جامعه لازم و ضروری است(کوراتکو و هاجتس[39] 1989، ص 18).

همانطور که اشاره شد از دیدگاه "شومپیتر"، نوآوری ملاک کارآفرینی است. وی می گوید: "ویژگی تعیین کننده ، همانا انجام کارهای نو یا ابداع روش نو در انجام کارهای جاری است". روش نو عبارتست از" تخریب خلاق"نسبت به وضعیتی که خود لااقل سه ویژگی اساسی دارد: نخست اینکه عملاً نمی توان آنرا بر اساس احتمالات آینده درک نمود، دوم ا ینکه تخریب خلاق، مسیر رویداد های آتی و نتایج دراز مدت آنها را شکل می دهد و آخر اینکه تخریب خلاق با موارد ذیل ارتباط دارد:

الف _کیفیت عوامل انسانی موجود در جامعه

ب . قابلیت های موجود در زمینه خاصی از کسب و کار

 ج _ تصمیمات ، اقدامات و الگوی رفتار فردی

ازاین جهت مطالعه " تخریب خلاق" در کسب و کار با مطالعه کارآفرینی مترادف می گردد. از این رو "شومپیتر" مدیر را تنها هنگامی کارآفرین می داندکه تخریب خلاق یا نوآورانه از خود بروز می دهد (کوچران، 1968، ص90)

"هایک"[40](1937) بر نقش کارآفرین در تحصیل و بکار بردن اطلاعات تأکید می ورزد. هوشیاری کار آفرین نسبت به فرصتهای سودآور و آمادگی او برای بهره گیری از آنها از طریق عملیاتی ،از نوع ارزان خریدن از جایی و گران فروختن در جای دیگر، کارآفرینی را در فرآیند بازار به عنصر اصلی بدل می سازد. او کارآفرین را کسی می داند که نسبت به تغییرات، واکنش نشان می دهد. او بر بداعت فعالیت کارآفرین تأکید نمی نماید و معتقد است که تصمیم صحیح همواره تصمیم بر نوآوری نیست و همچنین نوآوری های ناپخته، ممکن است از لحاظ بازرگانی فجایعی را ببارآورد. از نظر وی کار آفرین در سیستم اقتصادی همچون قدرتی است که بازار را در رسیدن به تعادل یاری می نماید و جریان فرآیندهای بازار را بهبود می بخشد (کاسون ، 982 ا ، ص 45 )

"آرتورکول" [41] (1946) کارآفرینی را با فعالیت های عمومی و مستمر مدیران یکسان می دانست وآن را فعالیت هدفمند (شامل یک رشته تصمیمات منسجم) فرد یاگروهی از افراد برای ایجاد، حفظ یا توسعۀ واحد خود،برای کسب و کار و به قصد تولید یا توزیع کالا و خدمات اقتصادی می دانست. نوآوری تنها زمانی در دنیای کسب وکار موفقیت آمیز خواهد بود که نهاد ارائه کننده آن به نحوی کار آمد اداره شود(کو چران ، 1968، ص 90).

وی درکتاب "جایگاه شرکت های اقتصادی در جامعه"[42]می نویسد: "کارآفرینی پلی است بین جامعه به عنوان یک کل به ویژه جنبه های غیر اقتصادی جامعه و مؤسسات انتفاعی تأسیس شده برای تمتّع از مزیّت های اقتصادی و ارضای آرزو های اقتصادی"کورا تکو و هاجتس ،1989 ص 20).

"کلارنس دانهوف" [43](1949)معتقد بود که ذهن کار آفرین متوجه تغییر فرمول است و زمان کمی را صرف اجرای یک فرمول خاص می کند. وی عمل کار آفرین را به سه بخش تقسیم می کند:

تحصیل اطلاعات مرتبط، ارزیابی از لحاظ سودآوری و درآخر راه اندازی و عملیات. از نظر وی تصمیم گیری نقش بنیادی در عملکردکارآفرین دارد (پالمر، 1987 ،ص 48).

"کرزنر" [44](1979) معتقد است که کارآفرینان در اغلب مواقع مالک منابع هم خواهند بود. وی همچنین معتقد بود که مردم اغلب از فرصت هایی که پیش روی آنهاست، غافل می باشند و از سوی دیگر از روشن شدن این فرصت هاکه تا دیروز نبست به آن بی توجه بوده اند، خوشحال می شوند. به نظر وی مشکل اصلی اقتصاد هر جامعه ای نشأت گرفته از عدم درک فرصت ها است. بنابر این اطلاعات بیشتری در مورد ترکیب و ترتیب عوامل لازم است تا بتوان این فرصت ها را درک کرد. به عبارتی دیگر کارآفرینی یعنی آگاهی از فرصتهای سودآور وکشف نشده.

"شولتز"[45] (1980) معتقد است که کارآفرینی توانایی مقابله با عدم تعادل می باشد، نه توانایی مقابله با عدم قطعیت.

"هبرت" و"لینک " [46](1982 ) دوازد، خصوصیت کارآفرین را درسطح اعتقادی، شناسایی کرده اند:

  1.  مخاطره را با عدم قطعیت ارتباط می دهد.
  2.  عرضه کننده سرمایه مالی است.
  3.  مبتکر است.
  4. تصمیم گیرنده است.
  5. رهبر صنعتی است.
  6. مدیر یا رئیس است.
  7. سازمان دهنده یا هماهنگ کننده منابع اقتصادی می باشد.
  8. مالک شرکت تجاری است.
  9. بکار گیرنده عوامل تولیدی است.
  10. پیمانکار است.
  11. حاکم است.
  12. فردی است که منابع را جهت مقاصد مختلف بکار می گیرد.

این دو محقق ، ریسک، عدم قطعیت ، نوآوری و درک تغییر را در تمام تعاریف ، ثابت یافتند و کارآفرین را متخصص در پذیرش مسئولیت برای اتخاذ تصمیماتی می دانند که بر محل، شکل و کاربرد کالاها و منابع مؤسسات تأثیر می گذارد. ازنظر "کاسون "(1982) کارآفرین فردی است که تخصص وی تصمیم گیری عقلایی و منطقی درخصوص ایجاد هماهنگی در منابع کمیاب می باشد. وی می کوشد تا با ارایه مفهوم "واسطه گری" عنصری مشترک را در میان کارآفرینان تشخیص دهد. کارآفرین به عنوان شخصی تعریف می شود که در تخصیص منابع کمیاب بر اساس تصمیمات مبتنی بر قدرت تشخیص فردی، تخصص دارد. کارآفرین معتقد است که وجود کلیه اطلاعات برای اتخاذ یک تصمیم برای او، ضروری است و او راهی را برمی گزیندکه دیگران برنمی گزینند و همواره فکر می کندکه درست می گوید و دیگران در اشتباه می باشند.

"روبرت رونشتات" [47](1985) معتقد است که کارآفرینی فرآیند پویای ایجاد ثروت بیشتر است. این ثروت را افرادی ایجاد می کنندکه مخاطره بزرگ را برحسب سرمایه، زمان و تعهد شغلی درقبال تعیین ارزش کالا یا خدمات می پذیرند.کالاها یا خدمات بخودی خود ممکن است جدید یا بی نظیرباشند یا نباشند، اما کارآفرین با تأمین کردن و تخصیص دادن مهارت ها و منابع ضروری باید به طریقی این ارزش را درکالاها یا خدمات ایجاد کند.

"ویلکن"[48](1992) کارآفرینی را یک متغیر میانجی می داند و از ویژگی تسریع کنندگی،برای تشریح کارآفرینی در توسعه اقتصادی استفاده می کند. وی معتقد است که؛کارآفرینی به عنوان یک تسریع کننده، جرقه ی  رشد و توسعه ی  اقتصادی را فراهم می آورد. او چهار دسته از عوامل را برای ظهور کارآفرینی مهم می شمارد:

  1. _ عوامل اقتصادی: مزیتهای بازار، و فراهم بودن سرمایه
  2. _عوامل غیراقتصادی:مقبولیت کارآفرینی(فرهنگی)، تحّرکات اجتماعی،امنیت، وعواملی همچون طبقه اجتماعی، قدرت وکنترل
  3. -عوامل روانشناختی: نیاز به توفیق، انگیزه ها،و مخاطره پذیری
  4. _ ترکیب عوامل تولید: به منظور ایجاد تغییر در تولید محصولات و خدمات(مارتین و سام)[49]، 1992، ص 89).

"کرچهوف" [50] (1994)کارآفرینان را افرادی می داندکه شرکت های جدیدی راکه سبب ایجاد و رونق شغل های  جدید می شوند، شکل می دهند. بنابرا ین کارآفرینان به وضوح مدیران مالکی مستند که به منظور بهره برداری از نوآوری ها، شرکت های جدید و مستقلی را راه اندازی می کنند. آنها فعالیت خود را با دارایی شخصی خیلی کم و با آرزوی بدست آوردن ثروت هنگفت برای خودشان آغاز می کنند.

 

[1] Bernard F.Belidor

[2] R.Cantillon

[3] . D.rumball

[4] Means of Production

[5] - M. Palmer

[6]- Direction

[7] Speculation

[8] Essai sur la nature du commerce en general (1755)

[9]. Adam Smith

[10] . Francois Qvensay

[11] Nicolas Baudeau.

[12] . - Premiere introduction a la philosophie economique

[13]. A. R. J. Turgot

[14] . Reflexions sur la formation et al distribution desrichnesses

[15] . Jean Baptiste Say

[16] . Catechism of Political Economy

[17] - Arbitrage

[18] - Adventurer

[19] - Undertaker

[20] - Projector

[21] J.s.Mill

[22] - R. Brockhaus & P. Horwitz

[23] - Francis A.Walker

[24]- Frederick B. Hawley

[25] John R.Commonz

[26] John Bates Clark

[27] - A. S. Dewing

[28] - Promoter

[29] - M. Casson

[30]Alfred Marshall

[31]- Principles of Economics

[32] - Frank H. Knight

[33] - Risk, Uncertainty and Profits

 [34] - Joseph Schumpeter

[35] - The Theory of Economic Development

 [36] - Creative Destruction

[37] - Theory of Dynamic Economics

[38] - P. Drucker

[39] - D. Kuratko & R. Hogetts

[40] - F. A. Hayek

[41] A. Cole

[42] - Business Enterprise in its Social Setting

[43]- Clarence H. Danhof

[44] . Kirzner

[45] Theodore Schultz

[46] - R. Hebert & A. Link

[47]- Robert Ronstadt

[48] - P. Wilken

[49]R. Martin & W. Sum

[50] - B. Kirchhoff