همچنین ورود اقشار متفاوت توریست به هر کشوری، می تواند سبب رشد و ترقی در بخشهای مختلف فرهنگی، هنری، اجتماعی و اقتصادی آن کشور شود. اما متأسفانه میزان ورود گردشگر خارجی به کشور ما بسیار اندک است و این میزان اندک، علی الظاهر در یک دهۀ اخیر کاهش نیز یافته است و ما تنها به جذب گردشگر داخلی دلخوش کرده ایم. حال آنکه گردشگر داخلی، نه می تواند ارزی را وارد کشور کند تا موجب رشد اقتصادی شود، و نه می تواند به لحاظ فرهنگی و بین المللی، موقعیت خاصی به وجود آورد. دل بستن به گردشگر داخلی در سالهای اخیر، تنها موجب دلزده شدن توریستهای ایرانی از جاذبه های داخلی و روی آوردن به جاذبه های توریستی دیگر کشورها شده است.
این صادرات توریست، اگر یک طرفه باشد (که در کشور ما کاملاً یک طرفه است و ما تنها صادر کنندۀ گردشگر هستیم)، نه تنها موجب خروج پول ملی از کشور می شود، بلکه به لحاظ فرهنگی نیز ضربات جبران ناپذیری را به بدنۀ جامعه وارد می کند و سبک زندگی نامتناسب با ارزشها و باورهای جامعه را با خود به کشور آورده و جایگزین باورهای پیشین می کند. در واقع در این سیستم معیوب گردشگری، ما سرمایه های نقد ملی را دودستی به کشورهای مقصد تقدیم می کنیم و به جای آن، گردشگری را تحویل می گیریم که تحت تأثیر فرهنگ بیگانه قرار گرفته است.
اگر جریان صنعت توریسم، دو طرفه باشد و ما به همان اندازه که صادرات گردشگر داریم، شاهد ورود گردشگر نیز باشیم، این تأثیر پذیرفتن از فرهنگ بیگانه، با تأثیری که فرهنگ ما بر گردشگران خارجی می گذارد، جبران می شود و ورود و خروج سرمایه، اتفاقاً موجب گردش سرمایه های ملی و تبادل اقتصادی با جهان می شود. در عرصۀ فرهنگی نیز همانطور که گردشگران ایرانی با فرهنگ ملل دیگر آشنا می شوند، ما نیز فرهنگ ملی و مذهبی و سبک زندگی خود را در معرض نظر جهانیان قرار می دهیم تا این رابطۀ دوطرفه بتواند موجبات تعالی فرهنگی و اقتصادی ما را فراهم آورد.
اما متأسفانه ما هیچ استفاده ای از این همه جاذبۀ گردشگری نکردیم و نمی کنیم. کافی بود کشوری مانند ترکیه، یکی تنها یکی از این همه آثار باستانی و جاذبه های ما را در اختیار داشت تا تمام جهان را به مدد آن تسخیر کند. چنان که با مقبرۀ مولوی (که آن هم شاعری پارسی گوی است)، مسجد ایاصوفیه و ساحل آنتالیا، صنعت توریسم را به درآمدزاترین صنعت کشور خود بدل کرده است. حال آنکه ما دهها برابر کشوری مانند ترکیه جاذبه های توریستی داریم؛ اگر آنها تنها مقبرۀ یک شاعر دارند، ما چندین مقبرۀ شاعر و عارف و فیلسوف شهیر و بین المللی مانند حافظ، سعدی، خیام، عطار، فردوسی، باباطاهر، بایزید بسطامی، ابوالحسن خرقانی و ابن سینا و... را داریم که اگر مشهورتر و پرطرفدارتر از مولوی نباشند، کمتر نیز نیستند. همچنین بناهای مقبره های این مفاخر فرهنگی نیز بناهای بسیار جذابی است که فارق از نام و نشان صاحب مقبره و به خودی خود می تواند به عنوان جاذۀ گردشگری مطرح شود. حال در شرایطی برابر، این همه مفاخر فرهنگی شهیر کشور نمی توانند اقلاً به اندازۀ یک مولوی، جذب توریست کنند؟
اگر ترکیه تنها یک ایاصوفیه دارد، ایران نیز مسجد شیخ لطف الله، عالی قاپو، مسجد امام و کلاً میدان نقش جهان اصفهان، برج سلطانیه، تخت جمشید، پاسارگاد، هگمتانه، گنبد کاووس، معبد آناهیتا، کتیبۀ گنج نامه، و بسیاری بناهای تاریخی دیگر را دارد که از حیث تنوع و تعدد با هیچ کشوری در منطقه قابل قیاس هم نیست. آیا این همه بنای باشکوه باقی مانده از ادوار گوناگون تاریخی این سرزمین، به اندازۀ یک مسجد ایاصوفیه جذابیت ندارد؟
اگر ترکیه تنها سواحل چند کیلومتری مدیترانه را دارد، تمام مرزهای جنوبی ایران، از خوزستان تا سیستان و بلوچستان را ساحلهای زیبای خلیج فارس و دریای عمان تشکیل می دهد و جزایر قشم، کیش، لاوان و... نیز جزایری بکرند که می تواند در فصل سرد سال گردشگر بسیاری را به ایران جذب کند. علاوه بر سواحل جنوبی، در شمال کشور نیز از آستارا تا بندر ترکمن، چند صد کیلومتر سواحل سرسبز شمالی کشور است. به تمام اینها دریاچۀ عجیب و جالب ارومیه را بیافزایید که با چگالی ۳۵ درصد نمک، دارای شورترین آب جهان است، به گونه ای که به جهت میزان نمک آب، ممکن نسیت انسان در آب این دریاچه فرو رود و هر کس می تواند بدون هیچ حرکتی ساعتها به صورت شناور بر آب دریاچۀ ارومیه باقی بماند. خاصیتهای طبی آب این دریاچه نیز بر همگان مبرهن است و نیازی به یادآوری ندارد. دریاچه ای که با سیاستهای غلط ما در عرصۀ گردشگری، نه تنها موجب جذب تورسیت نشد، بلکه هر روز آب رفت، و اگر بی مهری های ما همچنان با این دریاچۀ مظلوم و دوست داشتنی ادامه داشته باشد، دریاچۀ وسیع ارومیه، کم کم به استخر کوچکی بدل خواهد شد که در میان نمکزاری خشک و سترون محصور شده است.
حال به تمام این موارد برشمرده، جاذبه های مذهبی کشورمان یعنی مشهد الرضا (ع) و مرقد حضرت معصومه (س) در قم و حتی شاه چراغ (س) و... را نیز بیافزاییم که از این حیث تنها عراق و عربستان و فلسطین اشغالی در جایگاهی بالاتر از ایران قرار دارند.
به واقع اگر کشوری برنامه های مناسبی جهت جذب گردشگر خارجی و حتی داخلی داشته باشد، تنها یکی از این همه جاذبه کافی است تا توریسم را به صنعت اول کشور خود بدل کند. همین دریاچۀ ارومیه با این همه خواص طبی و تشخص در غلظت آب و... می تواند سالیانه دهها هزار گردشگر را به خود جذب کند اما حیف که ما بنا نداریم کمی با گنجینه های باستانی و جاذبه های گردشگری مان مهربان باشیم و همچنان قصد داریم به ترور جاذبه های توریستی خود بپردازیم.
وقتی سخن از عدم موفقیت در جذب توریست می شود، برخی سریعاً موانع و محدودیتهای حجاب و پوشش گردشگران خارجی را به عنوان سدّی در برابر سیل توریستهای خارجی مطرح می کنند، حال آنکه بخش عمده ای از توریستها را گردشگران حرفه ای تشکیل می دهند که این موضوع نه تنها در انگیزۀ این دسته از گردشگران کوچکترین خللی وارد نمی آورد، بلکه حتی ممکن است امکان تجربۀ یک گونۀ جدید از پوشش و زندگی، برای بسیاری از آنها جذابیت نیز داشته باشد و به ما این امکان را بدهد تا به خیلی ها اثبات کنیم که حجاب نه تنها موجب مهجوریت و محدودیت زن نمی شود، بلکه در بسیاری از امور به او مدد نیز می رساند. در حقیقت راه درست تبلیغ بسیاری از باورهای ما، همین به وجود آوردن امکان مواجهۀ رودرروی جهانیان با این عقاید و باورهاست، نه تکرار بی هدف آنها!
بله! مانع اصلی رشد گردشگری کشور ما، نه اعتقادات ماست و نه پوشش ما و نه ممنوعیت انجام برخی امور نامشروع، بلکه توریسم، صنعتی است که ارتباط مستقیم با رسانه و تبلیغات دارد. به این معنی که در این صنعت هر قدر که بکاری، برداشت خواهی کرد و ما تا تبلیغات گسترده و شناساندن جاذبه های گردشگری خود را آغاز نکنیم، نمی توانیم از هیچ حیث روی صنعت گردشگری حساب کنیم.