اگر کارآفرین جوانی هستید و با استفاده از اندک سرمایهای از خانواده یا بانک کاری راه انداختهاید، اگر مدیر یک شرکت بزرگ شبکهای هستید که دهها و صدها همکار دارید، اگر مادری هستید که هر روز باید دو فرزند خردسال خود را جمعوجور کنید یا کارمند ساده یک اداره؛ زمان تنها دارایی واقعی شما است. این مطلب تلاش میکند یکی از سادهترین راههای موفقیت و مدیریت زمان و اولویتبندی کارها را با شما در میان بگذارد. شاید ابتدا چنین به نظر برسد که این روش تنها شیوه اولویتدهی کارها است و ارتباط چندانی با موفقیت ندارد. اما لطفاً کمی صبر کنید! اگر بتوانیم اولویت کارهایمان را بر اساس عقل و با توجه به واقعیت مشخص کنیم، در واقع توانستهایم مهار ذهن خود را نیز در دست بگیریم و آن را از هرزهگردی بازداریم. بهکارگیری این روش باعث میشود کنترل بسیار بیشتری بر زندگی و اهداف درازمدتمان داشته باشیم. هنگامی که کنترل ذهن خود را به دست بگیریم و اولویتهای زندگی را بر اساس اهدافمان تعریف کنیم، چارهای جز موفقیت نداریم!
برای توصیف بعضی روزها هیچ صفتی نمیتوان یافت جز «بد». بد شروع میشوند، بد ادامه مییابند و بد تمام میشوند. برای همه هم کمابیش پیش میآید. نکته مهم اما در این ماجرا، واژه «کمابیش» است. برای بعضی مردم این گونه روزها بسیار اتفاق میافتد و برای بعضی بسیار کمتر. بعضی از مردم اغلب مطابق برنامههایی که از قبل تنظیم کردهاند، زندگی خود را به پیش میبرند و برخی دیگر تنها به اتفاقهایی که در زندگی آنها میافتد، واکنش نشان میدهند. نکته مهمتر اینکه وقوع این رویدادها در زندگی ما کاملاً تصادفی نیست. اگرچه تصادف نقشی در ایجاد بعضی از این وقایع دارد، اما نحوه نگرش ما به وقایع و بهویژه زمان و مدیریت آن میتواند زمینهساز بسیاری از این وقایع مثبت یا منفی باشد.
بر اساس همین نگرش است که بعضی آدمها طی یک روز میتوانند دهها کار انجام دهند و برای هر کاری وقتی پیدا کنند و بعضی دیگر، در حالی که کار خاصی انجام نمیدهند، برای هیچ کاری هم وقت ندارند. آیا آدمهایی که کارهای زیادی را با روشهای مناسب انجام میدهند، لزوماً آدمهایی هستند که از بهره هوشی بالاتری برخوردارند؟ پاسخ این است؛ لزوماً خیر. انسانها میتوانند بهره هوشی متوسطی داشته باشند، اما به دلیل دانش یا تجربه، از زمان خود به بهترین شکل ممکن استفاده کنند. بهطور طبیعی، موفقیت از آن کسانی است که با توجه به تواناییهای خود، از زمان استفاده بیشتر و بهتری میبرند و ترتیب و اولویت کارها را میدانند و نه لزوماً از آن کسانی که بهره هوشی بالاتری دارند یا بهطور تصادفی در موقعیت بهتری در زندگی قرار میگیرند.
یکی از تفاوتهای مهم انسانهای موفق با دیگران این است که کارهای مهم را در زمان خود و به عبارت بهتر، در مناسبترین زمان انجام میدهند. آنها با بهانههای پیشپاافتاد، کارهای مهم را به بعد واگذار نمیکنند؛ زیرا میدانند بالاخره باید زحمت آن کار را به خود بدهند و هر چقدر آن را به تأخیر بیاندازند، ذهن آنها هم به همان اندازه درگیر و نگران آن خواهد بود و در عوض، هر چقدر زودتر آن را به انجام برسانند، ذهنشان برای کارهای بعدی آزادتر خواهد بود.
برای اولویتبندی کارها و مدیریت زمان از چیزی بهنام چهارخانه آیزنهاور یاد میشود که من آن را چهارخانه موفقیت مینامم؛ زیرا این روش ساده تنها یک اولویتدهی به کارها نیست، بلکه همانطور که گفتم راهی برای به دست گرفتن مهار ذهن نیز به حساب میآید. بر اساس این فرضیه ساده، کارهایی که ما در یک روز انجام میدهیم، به چهار قسمت تقسیم میشوند:
1- کارهایی که هم مهم و هم فوری هستند.
2- کارهایی که مهم هستند، اما فوری نیستند.
3- کارهایی که فوری هستند، اما مهم نیستند.
4- کارهایی که نه فوری هستند و نه مهم.
بسته به اینکه انرژی و تمرکز خود را در کدام یک از خانههای این جدول بگذاریم، نتایج متفاوتی خواهیم گرفت.