روزی یکی از دوستانم از من دعوت کرد تا در جلسهای که او برای 30 مدیر ارشد اجرایی راهاندازی کرده بود، شرکت و تدریس کنم. او جلسه را با یک سوال محرک آغاز کرد: سه فردی که در حال حاضر در زندگیتان بیش از همه به آنها اعتماد دارید، چه کسانی هستند؟ و چرا؟
تقریبا همه آن 30 نفر مادر و پدرشان را به عنوان گزینههای اول و دوم نام بردند و نفر سوم بین بهترین دوست، برادر، خواهر و همسرشان متغیر بود. لحظهای به این موضوع فکر کنید.
ما بیشتر وقت بیداری در روز را در محل کارمان میگذرانیم، اما هیچ یک از شرکتکنندگان در این جلسه برای انتخاب نام فردی که در زندگی بیشترین اعتماد را به او دارند، اسمی از رییس یا همکارشان نبردند.
وقتی نوبت تدریس من شد، سوال عمیقتری را در این زمینه پرسیدم: سه شخص در زندگی شما که در حال حاضر شادی و رفاه شما بیش از همه بر آنها متکی است، کدامند؟ میتوانید حدس بزنید که پاسخ آنها چه بود؟ در لیست همه شرکتکنندگان، رییسشان جزو این سه نفر بود.
حال تصور کنید فردی که رفاه بیشتر شرکتکنندگان در جلسه به او بستگی دارد، در لیست مورداعتمادترین افراد زندگی آنها قرار ندارد.