مهندس سعدی

کارآفرینی بر محور اکوسیستم و اقتصاد دانش بنیان

مهندس سعدی

کارآفرینی بر محور اکوسیستم و اقتصاد دانش بنیان

مهندس سعدی

رشد و توسعه متوازن اقتصادی و اجتماعی کشور با کارآفرینی بر مبنای عامل اصلی سرمایه انسانی در اکوسیستم و ایجاد ارزش اقتصادی و اجتماعی برتر در فضای انگیزشی رقابتی کارآفرینانه و حمایت از تولید ملی دست یافتنی است. بی شک ثروت کل جامعه حاصل مجموع ثروت اقتصادی و ثروت اجتماعی است.


طبقه بندی موضوعی
اوقات شرعی
چرا ایرانی‌ها از انتقاد و نقد گذشته، رفتار و عملکردشان نگران و مضطرب هستند؟

دکتر محمود سریع القلم سعی می‌کند دریک مقاله بلندبدان توضیح دهدمقاله‌ای که مقدمه آن هفته گذشته منتشر شد. او در این یاددادشت در تعریف وظایف سیاستمدار می‌گوید «مهم‌ترین وظیفه یک سیاستمدار، ایجاد ثبات است - خصیصه‌ای که اکثریت انسان‌ها به آن علاقمندهستند.دومین وظیفه مهم سیاستمداران، عبوردادن مسائل یک کشور از مرحله امنیتی به مرحله اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی است که این وظیفه را هیأت حاکمه ترکیه بادرایت ودوراندیشی به انجام رسانیده است.سومین وظیفه مهم سیاستمداران، واردکردن طیف وسیعی از اندیشمندان، تولیدکنندگان، نویسندگان، خبرنگاران، هنرمندان و نخبگان فکری یک جامعه در مسیرهای پیشرفت و توسعه است. بی‌دلیل نیست که ترکیه، مالزی و کره جنوبی، نرخ مهاجرت نزدیک به صفردارند. به نظر این نویسنده، عمدتا مسائل توسعه نیافتگی ایران، فکری و تئوریک نیستند، بلکه به بخشهای غریزی معاشرت میان ایرانیان برمیگردد.
 به نظر می‌رسدبخش قابل تو جهی از شخصیت به هیاهو،هیجان، عصبانیت‌های چندثانیهای، واکنشهای غریزی، جهان بینی‌های 12 ساعته، لجبازی،بهم زدن قواعد به عنوان یک لذت،کوچک شمردن دیگران،برتری طلبی،جلوگیری از موفقیت دیگران، به حاشیه راندن رقبا، ناچیز دانستن فکر دیگران، محق دانستن خود و صد‌ها مشتق دیگر بر می‌گردد» سایت ندای ایرانیان مقاله‌ای را از دکتر محمود سریع القلم منشر می‌کند که به بررسی عوامل رفتاری ما ایرانیان می‌پردازد: نام این مقاله ابعاد نامحسوس و خلقی توسعه نیافتگی درایران است. پیش‌تر این مقاله انتشار رسانه‌ای و مطبوعاتی نداشته است و به صورت یک مقاله علمی بدان پرداخته شده است. سایت 
ندای ایرانیان به انتشار این مقاله با کسب اجازه از دکتر محمود سریع القلم نمود. 

دلایل توسعه نیافتگی ایران 
 
در یادداشت زیر که بخشی از آن طی چند روز گذشته منتشر شد بررسی دلایل  محتمل برای طرح ایده ابعاد نامحسوس و خلقی توسعه نیافتگی ایران می‌پردازیم. ابتدا کلیت مفاهیم نظری که شامل: 
۱- ضعف علمی در کلیت جامعه 
۲- نازل بودن مقام فکر و اندیشه؛ 
۳- تعریف کوتاه مدت از زندگی؛ 
۴- غلبه زرنگی‌های کوتاه مدت؛ 
۵- محدود بودن دامنه لذات؛ 
۶- ضعیف بودن اهداف جمعی؛ 
۷- علاقه فراوان به دنیا؛ 
۸- ضعف هنر گوش کردن؛ 
۱۰- جامعه ضعیف اخلاقی؛ 
۱۱-ضعف اساسی در انتقاد و خودانتقادی 
حال به بررسی چرایی هر کدام از این عوامل و اثر آن‌ها بر رفتار مردم ایران می‌پردازیم: 
 
ضعف علمی در کلیت جامعه 
 
علم و علمی بودن بخشی از مشکلات بشر راحل می‌کند. علم انسان را حلیم و متواضع می‌کند و چون آدمی به وسعت جهل خود پی می‌برد، کمتر می‌گوید و بیشتر گوش می‌کند. علم محدودیت‌های‌شناختی انسان را به او می‌فهماند: هم او را عاقل می‌کند و هم اخلاقی. مجموعۀ جامعه، فرهنگ، دستگاه اجرایی و حتی اقتصاد ایران، حد بسیار کمی از علم پذیری را در خودجای داده است. شفاهی بودن جامعه بر مطالعه و آگاهی اولویت دارد. 
 
کتابخوانی در جامعه ایران روبه کاهش است
 
کتابخوانی روز به روز رو به کاهش است. حاشیه‌های زندگی باعث شده آرامش کافی برای مطالعه و درونگرایی و گوش کردن به نهاد درون و ارتقاء سطح آگاهی و شناخت محدودشود. جامعۀ علمی اهمیت تخصص را بالا برده و افراد را آموزش می‌دهد تا در حدودتخصصی خود نظر بدهند. فردی که کار او میوه فروشی است طبعا در جامعۀ علمی وتخصصی به خود اجازه نمی‌دهد در مورد اهمیت انرژی هسته‌ای اظهار نظر کند. مجری تلویزیونی هم در یک جامعۀ علمی و تخصصی به دلایل فکری و استدلالی، سراغ میوه فروش برای شناخت عمیقتری از انرژی هسته‌ای نمی‌رود. علم باعث می‌شود تا افراد ذهنیتی پیدا نکنند که همه چیزفهم و همه فن حریف هستند و از این روست که جامعۀ علمی از سرچشمهای دیگر انسان‌ها را مدنی و اخلاقی می‌کند. حتی اگر نخواهیم جامعه‌ای را علمی کنیم، مطالعه عمومی خود زمینه ساز فهم بهترمی‌شود و افراد را فهیم‌تر می‌کند هرچند آن‌ها در حرفه‌های غیر تخصصی مشغول به کار باشند. اتکاء اکثریت جامعه برشنیده‌ها باعث می‌شود شخص از ظرفیتهای مستقل فکری برخوردار نگردد. مطالعه و تحصیلات، درست برعکس است البته مطالعه‌ای که طیف اندیشه و تنوع دیدگاه‌ها در آن وجود داشته باشد. جامعه کم مطالعه، نه تنها با امواج حرکت می‌کند، بلکه به بنیان‌های مستحکمی جهت قضاوت پیرامون تعدد موضوعات مجهز نمی‌شود. در این میان مطالعات جدی تاریخی درمدارس و دانشگاه‌ها و همچنین مطالعات مقایسهای رمان‌های داخلی و خارجی، ظرفیت‌های فکری آحاد یک جامعه را افزایش می‌دهد. 
 
۲-نازل بودن مقام فکر و اندیشه 
 
از آنجا که در جوامع عقب مانده و در حال رشد، ارتباطات بر تخصص، تقریبا غلبه کاملی دارد، سطح فکر و تخصص ارزش و اهمیت خود را از دست می‌دهد. فکر در قالب‌ها و جوامعی اهمیت پیدا می‌کند که قصد رشد و پیشرفت باشد. یکی از راههای شناخت افراد، سازمان‌ها و حکومت‌ها، شناخت اولویت اول آنهاست. اولویت اول، معرف فکر، هدف و فرآیندهاست به خصوص زمانی که به طور حقیقی، اولویت اول با تمرکز و جدیت پیگیری شود. 
 
مثال کره جنوبی و ژاپن
 
کره جنوبی و سنگاپور دو نمونه بارز این بحث هستند. هردو کشور در پی افزایش ثروت ملی و بهبود تدریجی وضعیت زندگی شهروندانشان هستند و طی سه دهه گذشته به رشدیافته‌ترین کشورهای آسیایی و در بعضی از شاخصهای توسعه، به بر‌ترین کشور‌ها در سطح جهانی مبدل شده‌اند. اولویت اول این کشور‌ها پیشرفت است وتمرکز خارق العاده‌ای بر این مسئله در این کشور‌ها جاری است. نمی‌توان در کنارپیشرفت، پانزده هدف دیگر هم داشت و ضمنا پیشرفت هم کرد. پال کندی در کتاب صعود و سقوط قدرت‌های بزرگ، ۳۱ فرمول اصلی سقوط را تعهدات متعدد و فراوان در برابر امکانات و منابع محدود می‌داند. 
 
نقش حسادت در عدم پیشرفت ایرانیان 
 
در جامعه ایرانی که یکی از پرحسد‌ترین جوامع بشری است، توانمندی‌ها و ظرفیت‌های افراد سرکوب می‌شود. افراد توانمنددرفضای جامعه می‌آموزند که ظرفیتهای خود را پنهان کنند زیرا از فرآیند جامعه پذیری یاد می‌گیرند که مورد تضعیف و تخریب قرار می‌گیرند. این یکی از ضعف‌های مهم فرهنگی ایران است که با موفقیت و توانمندی افراد برخورد منفی می‌کند. به لحاظ تاریخی، این خصلت از فرآورده‌های اقتدارگرایی است که به افراد ضعیف، چاپلوس و مطیع بها می‌دهد. افراد می‌آموزند که با ‌‌نهایت سهولت و با اتکاء به صفت چاپلوسی، مدیر و وزیر شوند و مدیر و وزیر بمانند. فکر زمانی ارزش دارد که هدفی فرا‌تر از تملق به افراد وجود داشته باشد؛ کالایی می‌خواهد تولید شود؛ گره‌ای باز شود؛ مشکلی حل شود و راهکاری پیدا شود. به واسطة رسوبات انباشته شده ناخودآگاه تاریخی درشخصیت ایرانی، افراد در جامعه ایرانی نیاز مبرمی به تأیید دیگران دارند و از این زاویه شخصیت ایرانی بسیار ضعیف است. 
 
جایگاه تملق در مراوادت سیاسی ما ایرانیان 
با توجه به این ضعف، تعریف و تمجید و تملق درمراودات و فضای اداری، اجتماعی و سیاسی به طور محیرالعقولی کارساز است وافراد را از هیچ به همه چیز می‌رساند. طبیعی است که در چنین فضایی، فکر واندیشه رشد نکرده و ظاهرسازی و ظاهربینی مبنای ارتباطات و زندگی می‌شود. 
 
 ۳-تعریف کوتاه مدت از زندگی 
 
هر پدیده‌ای که جنبه درازمدت داشته باشد، دررفتار فعلی انسان‌ها اثرات مثبت می‌گذارد. اگر نوجوانی بیاموزد که به دندانهای خود به عنوان پدیده‌های ۶۰ الی ۷۰ساله نگاه کند، در مراقبت از آن‌ها دقت بیشتری می‌کند. اگر فردی با دوست یا اقوام خود به طور اتفاقی در رانندگی تصادف کند، برخورد او با تخلف طرف مقابل با یک فرد عادی متفاوت خواهد بود. جغرافیا و تاریخ ایران حکایت ازشرایطی می‌کند که بیقانونی و تاخت وتازهای فراوان، شخصیتی کم ثبات وکوتاه مدت به وجود آورده است. پایداری قاعده و قانون، آرامش قابل توجهی به انسان‌ها می‌دهد و عکس آن نیز ناآرامی ایجاد می‌کند. ناپایداری قواعد و کم ثباتی سیاسی و تغییر دائمی شرایط زندگی، به عنوان یک ساختار در ادبیات سازه انگارانه، انسانهایی را به ارمغان آورده که زندگی را فرصتی کوتاهمدت برای رسیدن به اهدف می‌پندارند. تغییرات دائمی در سیاست‌ها، آئین نامه‌ها، ساختار‌ها و جریان‌های فکری، اهمیت زندگی را برای ایرانی کاهش داده است واحساسی ناخودآگاه بر عبث بودن زندگی را در او ایجاد می‌کند. اینکه بسیاری خواسته یا ناخواسته، حامل چندین شخصیت در طول روز هستند، جدی بودن و با ارزش بودن زندگی را می‌کاهد و گذرا بودن آن را تقویت می‌کند. این شرایط روحی، فکری و شخصیتی، ایرانی را تنها و بدبین کرده و به سوی ایده آل‌ها، ایدئالیسم و تخیلات سوق می‌دهد. در مقام مقایسه، درحالی که یک دانمارکی همچنان که به دهة هفتاد زندگی خود واردمی‌شود، با دیدی مثبت به کار و زحمات و خدمات گذشته و محیط اجتماعی خودمی‌نگرد و نوعی رضایت نسبی در او نمایان است. ایرانی که وارد سنین کهولت می‌شود، انباری از گله‌ها و شکایت‌ها و رنجوری‌ها و ناجوانمردی‌ها و کمبودهای گذشته را دائما در ذهن خود مرور می‌کند. اگر تعدادی بیوگرافی اروپایی، روسی وایرانی را با یکدیگر مقایسه کنیم ۳۴ با سرعت به فضاهای متفاوت زندگی‌های گذشته افراد دست می‌یابیم. یکی از دلایلی که سبب می‌شود معنای زندگی، محدود وکوتاه مدت شود، نگاه ابزاری به انسانهاست. اگر تلقی از دیگران به واسطه وجود ارزشهای شخصیتی، اخلاقی، انسانی و فکری آن‌ها باشد، برداشت از آن‌ها پایدارترمی‌شود و ماندنی‌تر. ادراک سطحی از وجود دیگر انسان‌ها باعث می‌شود تا زمانی که فایدهای مادی و ابزاری دارند به استخدام افراد درآیند و از آن‌ها استفاده شود. بنابراین، ریشه اصلی نگاه کوتاهم دت به زندگی در تفاسیری است که از انسانهای دیگر در جامعه وجود دارد. 
 
۴- غلبه زرنگی‌های کوتاه مدت 
 
با توجه به نگرش‌های کوتاه مدت از زندگی وفرصت‌هایی که پیش می‌آید، افراد ایرانی سعی می‌کنند در کوتاه‌ترین زمان ممکن، حداکثر بهره برداری را بنمایند. بی‌ثبات بودن شرایط، قاعده‌مند نبودن رفتار‌ها و تغییرات دائمی باعث می‌شود که نگاه تدریجی و درازمدت از میان برود. از این رو، فرد تمامی قوه خلاقیت خود را به کار می‌بندد تا بتواند در کوتاه‌ترین زمان، حداکثرگرایی کند و ازبهره‌های ممکن که احتمال موقتی بودن آن‌ها فراوان است استفاده کند. 
 
فسادهای معمول در جامعه ایرانی ناشی از چیست؟
 
این زرنگی کوتاه مدت هم فسادآور است و هم مانع از اجرای طرح‌های جامع و بزرگ می‌شود. درچارچوب فضای فکری و رفتاری افراد در کوتاه مدت، پیشرفت و توسعه بی‌معنا است؛ زیرا بعضا باید بنگاهی یا دولتی مقدمات کار را فراهم آورد تا چندین دهه بعد، پاسخ‌های نهادینه شده آن را بدست آورد. فکر کوتاه مدت که به دنبال خود رفتارکوتاه مدت را به همراه دارد، در فرآیندهای توسعه، پاسخگو نیست.
 
۵- محدود بودن دامنه لذ‌ات 
 
با مقدمات چهار اصل گذشته به این قالب می‌رسیم که معنای زندگی بسیار محدود است و از دیدگاه شخص متوسط ایرانی، باید از هرفرصتی برای بهرهبرداری از امکانات استفاده کرد. ازآنجاکه تاریخ اقتصادی ایران نیزمشکل توزیع غیرعادلانۀ امکانات و منابع را گواه می‌دهد، بخش عمدۀ فرصت یابی افراد دردامنة مسائل مادی بوده است. تلاش برای بدست آوردن امکاناتی برای خود وخانواده از اولویت خاصی برخوردار بوده است. با توجه به غیرتولیدی بودن و ملوک الطوایفی بودن ساختار اقتصادی ایران، به میزانی که افراد می‌توانستند خود را به نهادهای دولتی نزدیک‌تر کنند، از امکانات بیشتری بهره‌مند می‌شدند. از این رو، بقاو دسترسی به امکانات مادی باعث شده تا افراد دایره اهداف خود را محدود کنند وبرای قرن‌ها، سیستم ارباب رعیتی را بپذیرند. اینکه یک شهروند عادی نروژی تعطیلات تابستانی خود را درمنطقه شرم الشیخ مصرصرف مشاهده و عکس گرفتن ازماه‌های رنگارنگ کف دریا می‌کند، در ابتدا حاکی از نگاهی خاص به زندگی، با ثبات بودن شرایط و زمان، و سپس گسترده بودن گستره لذت‌ها و نوعی آرامش در روح وروان و فکر فرد است. چنین شهروندی همانند میلیون‌ها نفر در قاره ۱۸۰ میلیونی اروپا، زندگی عادی دارد و با درآمدی متوسط، مسائل زندگی خود را مدیریت می‌کند،ولی نگاهش به زندگی فرا‌تر از پول جمع کردن، تجملات و ظاهرسازی است. درموردساده زیستی وظاهر غیرآرایش کرده شهروندان اروپایی شنیده‌ایم.آراستن ظاهر،ولی کتاب نخواندن، رمان نخواندن، اهل بحث و گفتوگ و نبودن، آشنا نبودن با تاریخ وادبیات و دقت قابل توجهی صرف گردهمایی‌های روزانه کردن، از ویژگی‌های جوامع رشدنیافته، و یا با تسامح بگوییم، در حال رشد است. کتاب خواندن، فیلم‌های داستانی و انتقادی دیدن، علاقه‌مندی به هنر و تئا‌تر، مشاهده طبیعت و کویر، وقت برای خودسازی گذاشتن و توجه به شخصیت، ظرفیت‌ها وتوانمندی‌های خود کردنمی‌تواند در طیف لذت‌های فردی قرار گیرد. در جوامعی که تعریف از زندگی محدود، ودامنه زندگی کم ثبات و کم ارزش است، زندگی صرفا مادی و جمع کردن پول و امکانات بی‌حد و حصر، به اشتباه معنای رشد و موفقیت فردی پیدا می‌کند.
 
۶- ضعیف بودن اهداف جمعی 
 
یکی از پیآمدهای مثبت مفهوم دولت - ملت Nation-statظهور و تثبیت اهداف جمعی و متمرکز است. ایران که برای قرن‌ها یک امپراطوری بوده، تنها در قرن اخیر و به صورت ناقص در مسیر دولت - ملت حرکت کرده است. در متون تخص صی علم سیاست، سرزمینی را کشور می‌نامیم که از مرحله دولت – ملت عبور کرده است و مباحث کلان فلسفی و هویتی تا اندازه قابل توجهی درآن میان نخبگان ابزاری و نخبگان فکری به موازات لایه‌های متفاوت اجتماعی حل شده باشد. اینگونه مباحث در ایران در حال شکل گیری هستند و از یک منظر تاریخی چند قرنه، در شرایط کنونی، مراحل طبیعی و تکاملی خود را طی می‌کنند. 
 
اقتدار گرایی تاریخی  چه خسارت‌هایی رابه بار آورده است؟
 
اقتدارگرایی تاریخی ایرانی نیز باعث متفر ق شدن مردم شده و زمینه ساز انشعابات اجتماعی بوده است. زمانی که بخشهای مختلف جامعه اهداف و اولویت‌های گوناگون و بعضا متضادی داشته باشند، نمی‌توان کارآمدی و پاسخگیری از مجموعه فعالیت‌های آن جامعه انتظار داشت. کارآمدی نتیجه تمرکز وکار فراوان هدایت شده است.تعددو تضادجهان بینی‌هادر بخش‌های مختلف جامعه همچنین موجب متفرق شدن اهداف شده است. این نکته را باید در نظر داشت که اصل تعامل فکری وفلسفی در یک جامعه باید میان صاحبان فکر، فلسفه، قدرت و ثروت، و به عبارتی، میان نخبگان ابزاری و نخبگان فکری صورت پذیرد. این گروه،نمایندگان اقشار تعیین کننده تصمیم گیری، قدرت فکری و تولید جامعه هستند.اگر این سه گروه توانستند به جمع بندی و اجماع سازی برسند، جامعه صاحب فکر و برنامه و هدف و رهیافت درازمدت در توسعه یافتگی می‌شود. در غیراینصورت و در فقدان گفت‌و‌گو و اجماع سازی میان این گروه‌ها، پوپولیسم زاییده می‌شود و ستانده‌های تصمیم گیری در هیاهوهای خیابانی تحقق می‌پذیرد. 
 
۷-علاقه فراوان به دنیا 
 
اجماع اقتصاددانان و جامعه‌شناسان ایرانی حکایت ازمصرف گرایی قابل توجه ایرانیان می‌کند. تبدیل شدن پول و سرمایه به حجم و تجملات بجای سرمایه گذاری از جمله ویژگیهای فرهنگ ایرانی است. نمای بیرونی و ظاهرسازی مثبت و شاید غیرواقعی برای ایرانی از اهمیت فوق العادهای برخوردار است. پارادوکس مهم فرهنگ ایرانی در این امر نهفته که دو لایه تجمل خواهی و دین خواهی همزمان با هم به نمایش گذاشته می‌شوند. به نظر می‌رسد بخش عمدۀ فرهنگ دینی در ایران در آداب و مناسک دینی باشد تا در مقام مقایسه با باور‌ها و جهانبینی دینی. همین طور به نظر می‌رسد هیچ ملتی به اندازه ایرانی در میان ملتهای مسلمان، پیرامون دین مطالعه و تحقیق نکرده و متون تولیدنکرده است. اما این دین مطالعه شده ایرانی عمدتا در آداب و مناسک عا مه خلاصه می‌شود تا در چارچوبهای فکری، فلسفی و عقیدتی مربوط به الگوی زندگی مردم. به نظر می‌رسد در زندگی اعراب، ترک‌ها و شاید مردم اندونزی، جهانبینی دینی بیشتر جاری است تا در زندگی ایرانی. طبیعی است که ظاهر دینی با جهانبینی دینی متفاوت است. به دلایل تاریخی و استبداد شاهی، مخفی کاری در زندگی ایرانی فاکتور اصلی تعیین کننده در رفتار است. علاقه مخفی شده به تجملات، مال دنیا، جمع کردن پول و امکانات و رفاه در برابر ظاهری آراسته به ساده زیستی و قناعت، همزمان عمل می‌کند. درکشورهای صنعتی، طبقه هر فرد معرف وضعیت مالی واقتصادی او است. شغل، محل سکونت و امکانات، عموما علنی هستند و کسی نگران آن موقعیتی نیست که در آن است. جامعه در مدارهای مالی و اقتصادی وسطح رفاه، نیاموخته که در رابطه با دیگران ادا درآورده و ظاهرسازی می‌کند.فرهنگ رایج، فرهنگ پذیرفتن طبقات اجتماعی و اقتصادی است. مورخین اظهار داشته‌اند که ایرانی‌ها، فرهنگ‌های غیر را در فرهنگ خود آمیختند، بدون آنکه در برابر آن قرار گیرند. ساده زیستی و عدالتخواهی دینی هم در این چارچوب در کنار تجمل خواهی، مال دنیا جمع کردن و علاقه به مادیات، همزیستی مسالت آمیز داشته‌اند. کافی است افراد ظاهر خود و کلام خود را حفظ کنند و لایه‌های درونی خود را که حاکی ازخصلت طبیعی دنیادوستی و تجملات است مخفی نمایند. این مشکل فرهنگی ظاهرو باطن، قبل از مدارهای شفاف سازی سیاسی قرارمیگیرد. معمولا اصلاح رفتارسیاسی تابع حل وفصل گرههای فرهنگی و اجتماعی است. 
 
۸- ضعف هنر گوش کردن
 
اقتدارگرایی و استبداد چند هزار ساله پیآمدهای جدی فرهنگی در ایران داشته است. یکی از این پی آمد‌ها، متفر ق شدن مردم در اثر بی‌اعتمادی‌هایی است که نظام‌های سیاسی برای بقای خود در میان مردم به وجودآورده‌اند. این پیآمد اجتماعی از منظر جامعه‌شناسان، ذره ذره شدن جامعه نام گرفته و باعث می‌شود افراد از تشکل پرهیز کنند. زیرا هم نگران لطمه خوردن از جانب دیگران هستند و هم نگران دستگاه دولتی که معمولا به تشکل با نگاه سیاسی وامنیتی برخورد می‌کند. نتیجه چنین ساختار اجتماعی، ضعیف شدن و یا ازمیان رفتن تعامل و گفت‌و‌گو، و محدودشدن عنصر اعتماد به خانواده و حلقه‌های دوستی است. نگرانی از تعامل باعث محدود شدن یادگیری و معاشرت با دیگران می‌شود و افرادمعاشرت نمی‌کنند تا در امان بمانند. در چنین قالب اجتماعی، افراد یا به درون خودگوش می‌کنند، یا در بهترین شرایط به اعضای خانواده خود. صورت نهایی این وضعیت این می‌شود که اجتماع - به معنای جمعی از افراد که در جغرافیایی زندگی می‌کنند - شکل می‌گیرد، ولی جامعه با مضمون تشکلی که در آن افراد تعامل داشته و هم سویی کلان دارند، به وجود نمی‌آید. گوش کردن وتوجه به دیگران، درابتدا محتاج اعتماد است. وقتی افراد از یکدیگر نیاموزند، جامعه شکل نمی‌گیرد. ضعیف بودن هنر گوشکردن و شنیدن ایرانیان، طبعا نه یک ضعف ذاتی بلکه ستانده نظام‌های اجتماعی و استبدادی انباشته شده تاریخی است. برای حل این مشکل فرهنگی، ابتدا باید ایرانیان تفاوت‌های یکدیگر را به خوبی قبول کنند، ظرفیت‌ها وبرتری‌های دیگران را بپذیرند و از آن‌ها بیاموزند. خوداتکایی، استقلال فکری، و قبول کردن واقعیت‌ها، از جمله ویژگی‌های دیگری هستند که هنر شنیدن و گوش کردن را مساعدت می‌کنند.
 
۹- جامعه ضعیف اخلاقی 
 
ارائه تعریفی از جامعة اخلاقی برای طرح این بحث مفید خواهد بود. منظور از جامعه اخلاقی، قائل بودن شهروندان به حقوق یکدیگر، نگاه انسانی شهروندان به یکدیگر در مقابل نگاه ابزاری، رواج داشتن فرهنگ احترام، ادب و تشکر درمیان شهروندان، رهیز از قضاوت‌های بی‌پشتوانه و بدون مدرک نسبت به شهروندان دیگر، پرهیز از نشر دروغ نسبت به شهروندان دیگر، خویشتن داری دراختلافات ریز اجتماعی، پرسش و جمع آوری اطلاعات قبل از قضاوتهایی که به افراد مربوط می‌شود، گفتن فراوان «من نمی‌دانم»، «من اطلاع ندارم»، «به اندازۀ کافی برای قضاوت کردن نمی‌دانم»، «شاید»، «ممکن است»، «احتمال دارد»، «پرسیده وبه اطلاع شما می‌رسانم»، «شرایط شما را درک می‌کنم»، «با شما همدردی می‌کنم»، «اگر در شرایط شما بودم همین کار را می‌کردم»، «اشتباه کردم»، «غفلت کردم»، «کوتاهی کردم»، «نباید آن سخن را در جمع به شما می‌گفتم، عذرخواهی می‌کنم»، «نسبت به شما حسادت کردم، باید این ضعف را در خودم اصلاح کنم»، «حقیقت را به شما نگفتم، عذر خواهی می‌کنم»، «از محبت‌های شما تشکرمی‌کنم»، «از اینکه برای من وقت گذاشتید، سپاسگزارم»، «بیهوده عصبانی شدم، اشتباه کردم، از شما معذرت می‌خواهم»، «بی‌تو جهی مرا ببخشید»، «این قسمت از آسیب رانندگی اشتباه من بود، مسئولیت آن را می‌پذیرم»، «همیشه قدردان شماهستم به خاطر زحماتی که برای من کشیده‌اید»، و البته هزاران مورد دیگری که روابط شهروندان را انسانی آمیخته با معنای اخلاقی می‌کند. مبنای فلسفی این گونه رفتارو تعامل با انسانهای دیگر، رهیافت انسانی و اخلاقی نسبت به دیگران است. با تو جه به این مقدمه، به نظر می‌رسد برای ایرانی بسیار مشکل است بگوید من اشتباه کرد‌ام و غفلت نموده‌ام. مسئولیت اشتباه را پذیرفتن به معنای ضعف از خودداشتن است. 
 
جامعه مسئولیت اشتباه افراد را بپذیرد
 
 البته جامعه هم باید اشتباه افراد را بپذیرد و به آن‌ها فرصت اصلاح وتغییر دهد. در واقع نگاه غیرابزاری و انسانی، جنبه دو طرفه و تعاملی دارد. گفته می‌شود ادارات قوه قضاییه کشورهای اسکاندیناوی عموما خلوت و بدون مراجعه کننده است. شهروندان این کشور‌ها به اندازهای با یکدیگر مدنی رفتار می‌کنند که نیازی به مراجعه به قوه قضاییه نیست. ریشه این فضای اجتماعی در نحوه تعامل افراد و روشهای حل اختلاف و رفع سوء تفاهم‌ها و کدورت‌ها است. ادبیات فارسی وخاطرات افراد در متون تاریخی در ایران حاکی از قدرن‌شناسی، تغییر مواضع به طورروزانه و دائمی، ناجوانمردی رفتار مبتنی بر سمت و پول و امکانات است. اخلاقی بودن در قالب‌های رشد، پیشرفت و توسعه، پیآمدهای بسیار مثبتی برای جامعبه طور غیرمستقیم دارد و کار اجرای قانون و رعایت قواعد را بسیار سهل می‌کند. طی تحقیقی در مورد اسلامی بودن کشور‌ها، زلاند نو اسلامی‌ترین کشور در جهان شناخته شده است.،) رتبه بعضی از کشورهای دیگر بدین ترتیب است: فنلاند۵، دانمارک ۶، مالزی به عنوان اولین کشور مسلمان در این رتبه بندی ۳۸، کویت، ۴۸ امارات۶۶، ترکیه ۱۰۳، بورکینافاسو ۱۳۲، اندونزی ۱۴۰، پاکستان ۱۴۷
 
۱۰- ضعف‌های اساسی در انتقاد و خودانتقادی
 
این اصل در تداوم اصل قبلی است. ایده آلیسم در فرهنگ شفاهی ایرانیان بسیار فراگیر است و افراد در صحبت‌های عادی روزانه، اهمیت خوب بودن، عالی بودن و الگو بودن را با تو جه به سخنان بزرگان دینی، ادبی و اجتماعی به یکدیگر گوشزد می‌کنند. این جو ایده آلیستی طی قرن‌ها باعث شده که افراد خود را مثبت و ایده آل جلوه دهند و خود را به ظاهر کلامی و فیزیکی که مورد پسند جامعه است بیارآیند و با ذکاوت فراوان ضعفهای خود رابپوشانند. مخفی کردن فکر، عقیده، موقعیت، باطن، مال و ارتباطات، هنری است که حتی نوجوانان از طریق فرآیندهای جامعه پذیری می‌آموزند. پذیرفتن ضعف و ایراداتی برای ایرانی امری بسیار مشکل است و ریشه‌های روانی دارد. فرهنگ کمالگرایی به او چنین اجازه ای را نمی‌دهد. همه باید در حدکمال و با الگوهای دینی و اجتماعی خود را بسنجند و سعی کنند خود را «کامل» معرفی کنند. در حالی که به عنوان مثال در فرهنگ کره و ژاپن، عذرخواهی و اذعان به اشتباه و داشتن نقص و ضعف، عادی و انسانی محسوب می‌شود. در فرهنگ ایرانی، ضعف‌ها، ناتوانی‌ها، کاستی‌ها، آسیب پذیری‌ها و واقعیت باید پوشانده شوند تا کسی متوجه آن‌ها نشود. این وضعیت روحی و فکری در میان عموم اقشار با مرامهای گوناگون و در موقعیتهای مختلف شغلی و تحصیلی قابل مشاهده است. ایرانی‌ها در ارزیابی فکر و وضعیت خود به ندرت به اشتباهات، غفلت‌ها و نارساییهای خود تو جه و اشاره می‌کنند. احساس وناخودآگاه افراد این است که با بیان ضعف‌ها، «موقعیت»، «ابهت» و «بزرگی» خود را یا از دست داده و یا مخدوش می‌کنند. ایرانی‌ها به طور زیرکانه و ظریفی عموما در پی خوب جلوه دادن خود و یا تعریف شدن و مورد ستایش قرار گرفتن از جانب دیگران هستند. چنین فرهنگ معاشرتی، فضای بسیار محدودی برای نقد، انتقاد، خودانتقادی، فهم ضعف‌ها، ارزیابی عملکرد گذشته و اصلاح امور به جای می‌گذارد. 
 
نتیجه نپذیرفتن نقد گذشته 
 
نتیجه اجتماعی و توسعه‌ای این خصلت بسیار عمیق است. این گونه خصایص باعث می‌شود تا افراد از گستره زمانی غافل شوند، گذشته را فراموش کنند، به فرآیند‌ها بی‌توجه شوند، طیف‌ها را متو جه نشوند و از همه مهم‌تر نتوانند کار اساسی و استراتژیک انجام دهند. تا زمانی که ایرانی خود را در برابر آینه نگذاشته و واقعیت‌های خود را در همه زمینه‌ها درک نکرده، ریشه یابی نکند و در پی اصلاح آن‌ها برنیاید، طبعا توسعهای در کار نخواهد بود. زیرا هرچند عوامل بیرونی مستعد باشند ولی مبنای توسعه یافتگی داخلی است. برتری جویی و ضعف در فهم حدود و ثغور امکانات و مقدورات می‌تواند به ایرانی کمک کند تا نسبت به گذشته و حال خود و آنچه در آینده ممکن است، واقع بین باشد. نقد و انتقاد از الزامات پیشرفت هستند اما در ایران عمدتا حالت تعارف، تشریفاتی و تزئینی دارند. 
 
نتیجه گیری 
 
پیشرفت و توسعه یافتگی یک امر درونی است. شرایط مستعد خارجی، تنها عوامل تسهیل کننده‌اند. اگر برای بحث و جدل بپذیریم که مشکلات عمده توسعه نیافتگی ایران داخلی هستند، سؤالی مهمی پیش روی ما قرار می‌گیرد: تا چه میزان، مشکلات توسعه نیافتگی ایران فکری هستند و تا چه میزان خلقی و ناشی از روحیات و رفتار‌ها؟ آیا ما نمی‌دانیم که علم مهم است، صنعت و فنآوری اهمیت دارند و یا باید در برنامه ریزی‌ها و راهبرد‌ها انسجام داشت و یا زمان و نظم و انضباط از جایگاه ویژه‌ای برخوردارند؟ آیا ما نمی‌دانیم که در هرکاری، متخصص آن باید مدیریت کند و یا ثبات سیاستگزاری‌ها و اعتماد دیگران در کار و تجارت و صنعت و همکاری امری کلیدی هستند؟ آیا ما نمی‌دانیم که بخش خصوصی در تولید و خدمات بر بخش دولتی اولویت دارد؟ آیا ما نمی‌دانیم وفای به عهد و راستگویی در کار اقتصادی و تجاری وخدماتی تا چه میزان تعیین کننده است؟ آیا ما نمی‌دانیم رقابت قاعده‌مند و سالم برای رشد و پیشرفت یک جامعه با اهمیت است؟ آیا ما نمی‌دانیم ثبات قیمت‌ها و پایین نگه داشتن نرخ تورم، نظارت منطقی دولت بر عملکرد بنگاههای اقتصادی، نظام مالیاتی کارآمد و قانون گزاری بهروز و دقیق مهم هستند؟ آیا ما نمی‌دانیم که عقلانی نیست یک نفر طی ده سال پنج شغل دولتی کاملا متفاوت با هم داشته باشد؟ آیا ما نمی‌دانیم که حضور طولانی یک مدیر دولتی در کارخانه، بانک، صنعت و نظام اداری،فسادآور است؟ آیا ما نمی‌دانیم که یک نفر نباید هفده حکم دولتی داشته باشد؟ آیاما نمی‌دانیم که مهندسین، سیاستمداران خوبی نیستند؟ آیا ما نمی‌دانیم که سیاستمداری یک تخصص است و دهه‌ها کار و فعالیت و کوشش و تجربه می‌خواهد؟ آیا ما نمی‌دانیم که گماردن یک فرد ۲۵ ساله بر یک سمت مهم با یک فرد مجرب و متخصص ۶۰ ساله متفاوت است؟ آیا ما نمی‌دانیم سخنان بدیهی مساوی با سیاستگزاری نیستند؟ آیا ما نمی‌دانیم تغییر روزانه سیاستگذاری‌ها، منطقی نبوده وبی‌ثباتی اجتماعی ایجاد می‌کند؟ آیا ما نمی‌دانیم که دانشگاه عمدتا برای تولید علم و فکر بنا شده است؟ آیا ما نمی‌دانیم که مملکت داری به یک سیستم نیاز دارد که روی کاغذ باشد و نه در ذهن افراد؟ آیا ما نمی‌دانیم کسی که در لابلای ده‌ها کار اجرایی و هیاهوهای سیاسی، دکتری گرفته، چندان ارزش علمی و تخص صی ندارد؟ آیا ما نمی‌دانیم تبلیغات مساوی با مدیریت نیست؟ آیا ما نمی‌دانیم آینده جوانان ونوجوانان و قضاوت آیندگان مهم است؟ آیا ما نمی‌دانیم که بر اساس هیچ مرام ومکتب و جهان بینی و دینی، این منطقی نیست یک نفر، ۲۷ سال در یک سمتدولتی باقی بماند؟ این موارد و حدود پنج هزار مورد دیگر بعید است از تو جه ملت باهوشی چون ایرانی به دور باشد. ایرانیان این موارد فکری را عموما می‌دانند و همه حتی در برنامه‌های بدیهی رادیو و تلویزیون بیان می‌کنند. کمیت همایش‌ها در کشور نیز حاکی از آگاهی نسبی به این موارد فکری مفهومی و نظری است. آیا می‌توان مطرح کرد که اگر ما نمی‌توانیم این طیف از اندیشه‌ها را که بدان معتقدیم عمل کنیم، مشکلات ونارسایی‌های خلقی، روحی و رفتاری داریم؟ آیا خودخواهی یک مسئلۀ فکری است یا خلقی؟ آیا ناهماهنگی، مشکلی مفهومی است یا خلقی؟ آیا اینکه نمی‌توانیم سیستم درست کنیم، نقیصۀ فکری داریم یا با روحیات ما که کمتر به قاعده‌مندی علاقه دارد، مربوط می‌شود؟ اگر نمی‌توانیم درازمدت فکر کرده، در کسب اعتماد دیگران کوشا باشیم و استراتژیک بیاندیشیم، کمبود نظریه داریم یا اینکه تلقی بزن برویی از زندگی مانع از کار اساسی می‌شود؟ 
 
نتیجه گیری اول: دلایلی برای رادیکالیسم در تاریخ امروز ما 
 
شاید این مباحث دلیلی بر رادیکالیسم تاریخ معاصر ما باشد. زیرا رادیکالیسم ریشه در ضعف و ناتوانی دارد تا توانایی. در مقابل، اعتدال، نتیجۀ اعتماد به نفس است. اینکه ما نمی‌توانیم با هم معاشرت دو طرفه و معقول داشته باشیم و هر طرف در پی حداکثرگرایی است، آیاریشه در فکر و نظریه دارد یا نوعی ناهنجاری روانی و خلقی است؟ وقتی تحصیل کرده‌های یک جامعه نتوانند با یکدیگر به اجماع برسند وخودخواهی‌ها، خود محوری‌ها و حسادت‌ها را کنار بگذارند و مبنا را قواعد پیشرفت ومصالح کلان کشور بدانند، طبعا غیرتحصیل کرده‌ها با روشهای خاص خودشان امور را بدست خواهند گرفت. یکی از کشورهایی که طی دهه گذشته براساس نخبهگرایی و تخصص، حرکت‌های قابل توجهی انجام داده است،افغانستان است.درحوزه های سیاسی، نماینده مجلس، امنیتی، اقتصادی و فرهنگی، طیفی از افراد متخصص، آشنا به موضوع، مجهز به زبانهای خارجی، ذهن سیستماتیک و علاقمند به مصالح کشور، ظهور وبروز داشته‌اند.هرچندافغانستان راهی طولانی برای انسجام داخلی و پیشرفت اقتصادی در پیش دارد، اما تجمع این سطح از کیفیت فکری و تخصصی و گروه‌های نخبه در کشورداری آن تحسین آمیز است. ثبات ترکیه نیز در همین قالب و در سطحی به مراتب بالا‌تر بسیار قابل تأمل است. اکثریت مردم ترکیه زندگی ساده‌ای دارند، ولی به واسطۀ ثبات کشورشان و امید به آینده، خوشحال هستند. به همین دلیل می‌توان گفت ترکیه سیاستمداران برجسته ای دارد.
 
نتیجه گیری دوم: مهم‌ترین وظایف یک سیاست مدار
 
مهم‌ترین وظیفه یک سیاستمدار، ایجاد ثبات است - خصیصه‌ای که اکثریت انسان‌ها به آن علاقمند هستند. دومین وظیفه مهم سیاستمداران، عبوردادن مسائل یک کشور از مرحله امنیتی به مرحله اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی است که این وظیفه را هیأت حاکمه ترکیه با درایت و دوراندیشی به انجام رسانیده است. سومین وظیفه مهم سیاستمداران، واردکردن طیف وسیعی از اندیشمندان، تولیدکنندگان، نویسندگان، خبرنگاران، هنرمندان و نخبگان فکری یک جامعه در مسیرهای پیشرفت و توسعه است. بی‌دلیل نیست که ترکیه، مالزی و کره جنوبی، نرخ مهاجرت نزدیک به صفردارند. به نظر این نویسنده، عمدتا مسائل توسعه نیافتگی ایران، فکری و تئوریک نیستند، بلکه به بخشهای غریزی معاشرت میان ایرانیان برمیگردد. به نظر می‌رسدبخش قابل تو جهی از شخصیت به هیاهو،هیجان،عصبانیت‌های چندثانیهای،واکنشهای غریزی، جهانبینی‌های ۳۲ ساعته، لجبازی، بهم زدن قواعد به عنوان یک لذت، کوچک شمردن دیگران، برتری طلبی، جلوگیری از موفقیت دیگران، به حاشیه راندن رقبا، ناچیز دانستن فکر دیگران، محق دانستن خود و صد‌ها مشتق دیگر بر می‌گردد. اگر علت مسائل توسعه نیافتگی ایران، فکری و اختلافات صرفا فکری بود، راه حلهای روشنی داشت. مگر نه اینکه در تمامی کشورهای صنعتی و تازه صنعتی شده، روشهای حل و فصل اختلافات فکری از طریق بحث، تحزب، رسانه‌ها، رادیو وتلویزیون، آموزش و رقابت وجود دارد؟ مسائل فکری راه حل دارند: یا منطقی وجوددارد و یا تجربهای ملاک اندیشه است.در طول زمان، ارجحیت یک فکر بر دیگری مشخص می‌شود و یا اگر اصل بر کارآمدی باشد، برتری یک فکر بر فکر دیگر سریع خود را نشان می‌دهد. اگر در فضای یک جامعه اندیشههای بر‌تر حاکم باشد، ازطریق رقابت فکری و رقابت کاربردهای فکری و محصولات فکری، ملاک‌ها و ارزش‌ها ومدل‌ها مشخص می‌شوند. از یک منظر به مراتب مهم‌تر، در شرایطی در یک جامعه فکر اولویت پیدا می‌کند که ویژگیهای غریزی، عصبی، احساسی، هیاهوگری، خلقی، و لذاتی مانند تخریب و تضعیف دیگران جای خود را به معنویت، اخلاق، اندیشه، آرامش درونی و متانت رفتاری بدهند. این اتفاق بزرگ لزومی ندارد در کلیت جامعه تحقق یابد؛ نهادینه شدن آن در قشر وسیع نخبگان فکری و ابزاری کافی است. تجربه غرب، چین، کره جنوبی، برزیل و ترکیه از دو حالت مجزا و یا احیانا ترکیبی درتحقق عقلانیت و معنویت فوق، خارج نبوده است: یا عقلانیت رشد اقتصادی آن‌ها رابدینجا رسانده است و یا ناسیونالیسم، و یا هردو. حداقل در تاریخ پانصدساله توسعه راه دیگری قابل ثبت نیست مگر آنکه تجربه های جدید حادث گردد. طبعا ایران و ایرانیان می‌توانند راه دیگری را بپیمایند. درهرصورت، خروج از غریزه برای هر رهیافتی ضروری است و حداقل می‌توان از تجربه دیگران درسهایی آموخت. البته می‌توانیم هنری، تخیلی و پست مدرن با توسعه و پیشرفت برخورد کنیم: اصلا چه کسی گفته است باید پیشرفت کرد و توسعه یافت؟ می‌توانیم صورت مسئله را پاک کنیم و اهدافی جدید برای حیات بشری تعریف کنیم. اما اگر احیانا به فرموده رئیس سابق مجلس شورای اسلامی بخواهیم ژاپن خاورمیانه شویم، راههای متعدد و بدیلهای گوناگونی وجود ندارد. انتخاب‌ها و روش‌ها بسیار محدود است: خروج از هیجان و هیاهو، لذتهای ۲۴ ساعته و هدردادن درآمد نفت و گاز برای نیازهای روزمره و ورود در فرآیندهای عقلانی چهل ساله، پنجاه ساله و صدساله با اتکاء به قواعد پایدار، اولویت‌های غیرفردی،معاشرت معقول،نقدپذیری، اجماع سازی، یادگیری و احترام به حقوق یکدیگر. از عقلانیت اقتصادی و وطن دوستی هم شاید بتوانیم بهره گیریم. لزومی ندارد موضوع پیشرفت و توسعه را اینقدر پیچیده کنیم. فرمول‌ها و قواعد بسیار ساده هستند؛ گره های خلقی ما اجازه نمی‌دهند به آن‌ها عمل کنیم.می‌خواهیم درکوتاه مدت از زندگی لذت ببریم.ساختار‌ها و آینده گرایی خیلی برای ما اهمیتی ندارد. 
 
نتیجه گیری سوم: دلایل توسعه نیافتگی 
 
توسعه یافتگی قبل از آنکه اعداد و ارقام باشد، یک تصمیم، یک فرهنگ، یک نگاه خاص به زندگی، یک نگاه انسانی به دیگران و یک جهان بینی است. نگاهی فرآیندی طی سه دهه گذشته، ما را اقناع می‌کند که به واسطه حاکمیت روش پروژه ای مهندسین در مدیریت کشور، عوامل نامحسوس توسعه نیافتگی ایران مورد شناخت وبررسی قرارنگرفته اند. روش مهندسی کوتاه مدت در سطح مدیریت و خلقیات نامحسوس و مضر انباشته شده تاریخی، ما را به توسعه یافتگی نخواهند رساند. فرا‌تر از نزاعهای سیاسی، پدیده‌ای به نام کشور وجود دارد. باید بدان توجه شود و اولویت یابد. عقلانیت باید در حدی رشد کند که نزاع سیاسی در جهت تحقق منافع یک کشور باشد. 
 
توسعه یافتگی از منظر اقتصاد سیاسی، نوعی مدیریت نزاعهای سیاسی بر ثروت ومنابع اقتصادی کشور‌ها است. نزاعهای سیاسی بعضا در کشورهایی همانند آلمان، سوئد، سنگاپور و کره جنوبی می‌تواند به نفع عامه مردم نیز تمام شود. نزاع سیاسی مذموم نیست، بلکه به منطق نزاع بر می‌گردد