۲۳فروردين
دیوید مک کله لند[1]
کول در سال 1942، لزوم پژوهش دربارهی انگیزهها و خصوصیات شخص کارآفرین را مدنظر قرار داد و در سال 1948 مرکز پژوهشهای کارآفرینی در دانشگاه هاروارد را راهاندازی کرد. مککلهلند (1991) پژوهشهای هاروارد را هدایت کرد. دیوید مککلهلند (1961) با اریه کتاب « جامعهی جویای موفقیت»، نخستین کسی بود که سازهی نیاز به موفقیت را معرفی کرد. نظریهی مککلهلند دربارهی انگیزههای روانشناسانه، عنصری بنیادین دربارهی رفتار کارآفرینانه است. مککلهلند کارآفرین را کسی میداند که روی ابزارهای تولید و محصولات اعمال کنترل میکند و بیشتر از آنچه مصرف میکند، درآمد فردی کسب میکند(Mohanty,2007).
این نظریه بیان میکند که افراد به وسیلهی سه نیاز اصلی برانگیخته میشوند(Timmons,1998).
- نیاز به موفقیت[2] : نیاز به برتری و تحقق دستاوردهای شخصی؛
- نیاز به قدرت[3] : یعنی نیاز به نفوذ در دیگران (هدف نفوذ در دیگران است) و
- نیاز به تعلق[4] : نیاز به ایجاد روابط گرم با سایر افراد و لذت بردن از دوستی دو طرفه.
- نیاز به موفقیت: نیاز قوی به موفقیت در افراد، گروهها و جوامع خاصی یافت میشود. مککلهلند تأکید داشت که نیاز به موفقیت یا گرایش به موفقیت، مهمترین عانل برای تشریح رفتار اقتصادی است. افراد دارای این نیاز با احتمال بیشتری کارآفرینان موفقی میشوند. آنها به منظور موفقیت در انجام امور به شیوهای عالی تلاش میکنند. با شور و حرارت خاصی کار میکنند تا بر مسائل غیرمنتظرهای که در مسیر آنها قرار میگیرند، غلبه کنند. این افراد اعتماد به نفس بالایی دارند و تنها به شانس اعتقاد دارند. آنها به پول به عنوان شاخص دستیابی به موفقیت نگاه میکنند، اما در اصل پول محور نیستند. بنابراین مککلهلند مینویسد: نیاز به موفقیت، تمایل به انجام درست کار است، البته نه به دلیل وجهه و موفقیت اجتماعی، بلکه به دلیل احساس درونی ناشی از موفقیت شخصی؛
- نیاز به قدرت : نیاز به قدرت با تمایل فرد برای اثرگذاری در یک گروه ارتباط دارد. افرادی که دارای نیاز به قدرت هستند، به جایگاه و اقتدار اعتقاد دارند. این افراد به دنبال رهبری در سیاست، کسب و کار، تعلیم یا امور هنری هستند و با داشتن پیروان زیاد ارضاء میشوند. به نظر میرسد مدیران موفق نیاز بالایی به قدرت دارند و
- نیاز به تعلق : افرادی که دارای نیاز بالا به تعلق هستند، نسبت به روابط اجتماعی حساس هستند و خواهان روابط بین شخص و صمیمیت هستند. این افراد به دنبال وجهه و اعتبار، حمایت اجتماعی و دوستی هستند تا تصمیمگیری. دیگران را دوست دارند و آرزو دارند که دیگران نیز آنها را دوست داشته باشند. هر چند نیاز به تعلق در میان مدیران غالب نیست، با این حال به آنها در اثرگذاری بر زیردستانشان کمک شایانی میکنند.