مهندس سعدی

کارآفرینی بر محور اکوسیستم و اقتصاد دانش بنیان

مهندس سعدی

کارآفرینی بر محور اکوسیستم و اقتصاد دانش بنیان

مهندس سعدی

رشد و توسعه متوازن اقتصادی و اجتماعی کشور با کارآفرینی بر مبنای عامل اصلی سرمایه انسانی در اکوسیستم و ایجاد ارزش اقتصادی و اجتماعی برتر در فضای انگیزشی رقابتی کارآفرینانه و حمایت از تولید ملی دست یافتنی است. بی شک ثروت کل جامعه حاصل مجموع ثروت اقتصادی و ثروت اجتماعی است.


طبقه بندی موضوعی
اوقات شرعی

۲۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «موفقیت» ثبت شده است

۰۸مرداد

پین‌های تبلیغاتی عبارتند از برنامه‌ریزی منسجم تبلیغاتی و اجرای این برنامه‌ها در زمان مشخص. هدف عمده‌ی کمپین‌های تبلیغاتی اثربخش کردن و نیز پیشبرد اهداف بازاریابی است و در این مسیر از تخصص‌ها و رسانه‌های مختلف بهره برده می‌شود. کمپین‌های تبلیغاتی از چشم‌انداز شرکت، اهداف بازاریابی و سازمان فروش شرکت‌ها الهام گرفته می‌شوند و قبل از اجرای آن می‌بایست برآورد مناسبی از بودجه مورد نظر صورت پذیرد و محیط رقابتی به خوبی رصد شود.

 لذا به طور خلاصه کمپین‌های تبلیغاتی مجموعه‌ای از روش‌ها می‌باشد که توسط مجموعه‌ای از افراد دارای تخصص‌های مختلف و در جهت تحقق اهدافی خاص به کار گرفته می‌شود و خلاقیت، سادگی و نوآوری چاشنی آن محسوب می‌شود. افزایش میزان مصرف، تکرار خرید و تناوب آن و نیز افزایش برند آگاهی و یا تعداد مصرف‌کنندگان از جمله اهداف اساسی راه‌اندازی کارزارهای تبلیغاتی به شمار می‌روند. وجود هماهنگی راهبردی و انسجام در طول اجرای کمپین‌های تبلیغاتی از اهمیت بسیاری برخوردار است. روش‌های بسیاری برای اداره‌ی کمپین‌های تبلیغاتی وجود دارد که همگی تقریباً از یک خط مشی پیروی می‌کنند.

اجرای صحیح یک کمپین تبلیغاتی مستلزم پیمودن گام‌هایی چند از جمله تدوین برنامه بازاریابی و تبلیغاتی، تعیین بودجه تبلیغاتی و به تناسب آن انتخاب روش مناسب برای انجام تبلیغات، شناسایی مخاطبان و رسانه مناسب، نوآوری و وجود انسجام و ثبات و تناوب در اجرای کمپین و فعالیت‌های تبلیغاتی می‌باشد. برای برنامه‌ریزی دقیق یک کمپین نیاز است تا ابتدا موقعیت خود در بازار را بسنجیم و سپس به رصد محیط رقابتی پرداخته و پس از اجرای کمپین یک ارزیابی دقیق از اثربخشی آن صورت دهیم. کمپین‌های تبلیغاتی کاربردهای فراوانی در عرصه‌های تجاری، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی دارند و نقش آگاهی‌بخش آن‌ها غیرقابل انکار است.



چگونه یک کمپین تبلیغاتی راه‌اندازی کنیم؟
شناسایی و درک مخاطبان هدف یکی از مهم‌ترین وجوه بازاریابی باشد. این مهم در بطن یک کمپین موفق بازاریابی قرار دارد و چنان‌چه این موضوع جدی گرفته نشود، می‌تواند پیامدهای منفی بسیاری داشته باشد.
گام‌های سه‌گانه اصلی در خلق و راه‌اندازی کمپین‌های تبلیغاتی به ایجاد این زیربنا کمک بسزایی می‌کند و می‌تواند تضمین‌گر موفقیت در اجرای کمپین‌های بازاریابی باشد. در ادامه به بررسی سه گام در ایجاد و راه‌اندازی کمپین‌های تبلیغاتی می‌پردازیم:


•    گام اول: مخاطب هدف‌مان چه کسی است؟
شناخت بازار هدف چه از طریق انجام تحقیقات بازار و چه ارزیابی مشتریان موجود، الفبای بازاریابی به شمار می‌رود. به محض آن‌که بازار هدف‌تان را شناسایی کردید، باید عمیقاً آن‌ها را بشناسید و از علاقمندی‌ها و تصورات‌شان آگاه باشید و مهم‌تر از هر چیز دانستن طرز فکر آن‌ها در خصوص برند شما است.


نمونه موردی: کمپین خیریه
یکی از سازمان‌های غیرانتفاعی فعال در حوزه‌ی یاری‌رسانی به قشر سالخورده جهت جمع‌آوری اعانه و کمک‌های مالی به مخاطبان جوان رجوع کرد، که در شرایط عادی چندان رغبتی به شرکت در چنین رویدادهای اجتماعی ندارند و احساس تعلقی به آرمان این قبیل سازمان‌ها نمی‌کنند. این سازمان خیریه به منظور جلب نظر مخاطبان جوان خود اقدام به راه‌اندازی کمپین فروش لباس‌های دست ‌دوم به نفع امور خیریه نمود.
این ایده با وجود سادگی بسیار جذاب می‌نمود. البسه و جواهرآلات و ابزار دست دوم مسن‌ترها جمع‌آوری و به زیبایی بسته‌بندی و برندگذاری می‌شد. و سپس به صورت آنلاین به قشر جوان فروخته می‌شد.
کلیه‌ی عایدات فروش به سالخوردگان تحت پوشش اهدا می‌شد. این کمپین از طریق فعالیت‌های روابط عمومی و تبلیغاتی و نیز از جانب چهره‌های مشهور پشتیبانی می‌شد و توفیقات بسیار می‌یافت. این مثال به خوبی موید اهمیت شناخت و درک مخاطبان است.


•    گام دوم: پیام بازاریابی‌تان چیست؟
به محض شناسایی مخاطب هدف، می‌بایست  پیام بازاریابی اثربخشی لازم برحسب علایق، ویژگی‌های شخصی و ارزش‌های مخاطبان را داشته باشد.


نمونه موردی: خدمات آموزشی آکانکشا
آکانکشا یک خدمت آموزشی رایگان برای کودکان محروم ساکن در ایالت بمبئی هندوستان است که نیاز مبرمی به معلمین داوطلب داشت. چالش جدی پیش روی این سازمان آن بود که مخاطبین هدف آن به حد کافی خود را برای تدریس ذی‌صلاح نمی‌دانستند. این موسسه به منظور اصلاح این طرز فکر یک کمپین با پیامی ساده را تدارک دید: "تدریس آسان است". دست‌اندرکاران به منظور انتقال این پیام کلاس‌های درس عمومی را در معابر شهر تعبیه کردند و از رهگذران می‌خواستند تا در جایگاه معلم حاضر شوند و طعم شیرین درس دادن را بچشند. در این کمپین نیز چهره‌های مشهور محلی شراکت داشتند و هیاهوی زیادی پیرامون آن در مجامع برپا شد. مهم‌تر آن‌که بازار هدف پی به اهمیت آموزش برد و پیام این سازمان را به خوبی درک کرد.


•    گام سوم: چگونه باید پیام خود را تحویل کنیم؟
دانستن این که مخاطبان ما بیشتر در معرض چه رسانه‌هایی قرار دارند، بخشی از مطالعه درخصوص مخاطبان هدف به شمار می‌رود. به عبارت دیگر باید پاتوق‌های رسانه‌ای آن‌ها را بیابیم. حال باید به این موضوع توجه کنیم که چگونه و در کجا باید پیام خود را به اثربخش‌ترین شکل ممکن تحویل مشتری کنیم.


نمونه موردی: صابون لایف‌بوی
لایف‌بوی از شاخص‌ترین تولیدکنندگان محصولات بهداشتی به ویژه صابون است. این شرکت به منظور ترویج و فرهنگ‌سازی در خصوص ضرورت شست و شوی دست‌ها به ویژه قبل از غذا خوردن، یک کمپین حسی را در یکی از بزرگ‌ترین جشنواره‌های مذهبی هندوستان به راه انداخت.
در فستیوال مشهور ماهاکومبامالا معمولاً به هنگام عصر، نان مخصوصی در میان جمعیت فراوان حاضر توزیع می‌شود. لذا لایف‌بوی با درک این فرصت اقدام به چاپ پیامی (خوردنی) روی نان‌ها کرد که افراد را به شستن دست‌ها با صابون لایف‌بوی قبل از خوردن ترغیب می‌نمود. این ابتکار آن هم در میان سیل جمعیت حاضر، تجربه‌ای بسیار غافلگیرانه برای هندوها بود، ضمن آن‌که برند لایف‌بوی را در معرض دید مخاطبان قرار می‌داد.


نتیجه‌گیری: هر چه بهتر مخاطب خود را بشناسید، با اثربخشی بالاتری قادر خواهید بود که با آن‌ها ارتباط برقرار کنید.


منبع: اقتباس از http://gr8marketingideas.com/2013/03/20/how-to-plan-a-successful-marketing-campaign-in-3-simple-steps
نقل از وب سایت :  http://dargi.ir

۲۱تیر

کثر مدیران حرفه‌ای هر ساله مدتی را برای شرکت در کنفرانس‌ها و سمینار‌ها صرف می‌کنند.من در ۱۵ سال گذشته در بیش از ۲۰۰ کنفرانس سخنرانی کرده یا شرکت کرده‌‌ام.
به دست آوردن ایده‌های جدید و آموختن تجربیات دیگران از دل این کنفرانس‌ها بسیار ارزشمند است ولی در واقع ارزشمند‌ترین و مهم‌ترین دارایی موجود در هر کنفرانس اشخاصی هستند که شما می‌توانید در طی یک کنفرانس با ایشان ملاقات کنید و ارتباطی اثربخش را با آنها برقرار سازید.



1. پیش از شروع کنفرانس در خصوص سخنرانان و افراد شرکت‌کننده تحقیق کرده و اطلاعاتی از ایشان به دست آورید:


سعی کنید یک یا دو هفته قبل از آغاز هر کنفرانس نگاهی به لیست اسامی سخنرانان بیندازید. همچنین اگر به اسامی افراد شرکت‌کننده نیز دسترسی داشتید بد نیست که آن لیست را هم چک کنید. در خصوص کسانی که می‌خواهید حتما با ایشان ملاقاتی داشته باشید اطلاعات بیشتری به دست آورید و از طریق ایمیل و شبکه‌های اجتماعی تماسی با آنها برقرار کنید. در طی این فعالیت‌ها سعی کنید دریابید که چگونه می‌توانید واقعا به ایشان کمک کنید و سپس آمادگی خود را برای کمک به آنها اطلاع دهید. تلاش کنید در طی بازه‌ زمانی کنفرانس فرصت ۱۰-۱۵ دقیقه‌ای را برای نوشیدن چای یا قهوه با آنها هماهنگ کنید و با این روش از گرفتار شدن در میان انبوه جمعیت جهت صحبت کردن با آنها خلاص شوید.


2. از رسانه‌های اجتماعی جهت برقراری ارتباط و ایجاد تعامل اولیه بهره ببرید:
حقیقت این است که در طول برگزاری یک کنفرانس شما بیش از هر چیز علاقه‌مند هستید تا با سخنرانان ملاقات کنید.اما این دقیقا همان چیزی است که دیگران نیز به دنبال آن هستند.
یکی از بهترین روش‌ها برای جلب توجه سخنرانان این است که قبل از برگزاری کنفرانس از طریق شبکه های اجتماعی با آن شخص ارتباط برقرار کنید. شما می‌توانید قبل یا در حین برگزاری سمینار پیام خوشامدگویی صمیمانه‌ای برای او بفرستید. معمولا بعد از این مرحله می توانید با ارسال یک پیام خصوصی از فرد مورد نظر درخواست یک نشست کوتاه کنید و به این ترتیب دیگر نیازی نخواهد بود که پس از سخنرانی، در میان انبوه جمعیت برای ۲ ثانیه صحبت نا‌مفهوم و بی‌فایده تلاش کنید.


3. با بیرون آمدن از سالن اصلی در سالن‌های پذیرایی و استراحت حضور بیابید:
در صورتی‌که شما به دنبال ملاقات با افرادی مشخص باشید؛ همان‌قدر که محتوای آموزشی یک کنفرانس می‌تواند برایتان ارزشمند باشد؛ حضور پیدا کردن در نمایشگاه‌های جانبی یا سالن‌های استراحت و پذیرایی هم می‌تواند سودمند و حتی ارزشمند‌تر باشد.
در این چنین محل‌هایی شما زمان بیشتری را برای ملاقات با افراد گوناگون خواهید داشت.به عنوان مثال این‌گونه محل‌ها بهترین فرصت برای برخورد با سخنرانانی است که تازه به محل کنفرانس آمده‌اند یا شرکت‌‌کنندگانی که برای برقراری تماس تلفنی از سالن اصلی خارج شده‌اند یا اسپانسرهایی که می‌توانند شریک تجاری شما در آینده باشند.


4. توزیع کارت‌های ویزیت خود را فراموش کنید؛سعی کنید تا کارت‌های ویزیت دیگران را بگیرید.

همواره ذهنیت سنتی در هنگام رفتن به کنفرانس‌ها همراه بردن تعداد زیادی کارت ویزیت برای توزیع آنها و دادن کارت‌ها به کسانی است که ملاقات می‌کنیم.من هم همیشه کارت‌های ویزیت خودم را همراه دارم ولی ارتباطات و ملاقات‌های خودم را مدیریت می‌نمایم و به دنبال این هستم تا بیشتر در تلاش برای به‌دست آوردن کارت‌های ویزیت و اطلاعات تماس از افرادی باشم که از قبل مایل به ملاقات با ایشان بوده‌ام.سپس تلاش می‌کنم تا پس از اتمام کنفرانس یا حتی در همان روز‌های برقراری کنفرانس با ایشان از طریق Linkedin تماس برقرار نمایم. همواره باید اولین تقاضای برقراری ارتباط خود را به همراه پیامی شخصی برای اشخاص ارسال کنید.


5. از افراد سوالاتی معنادار و غیرکلیشه‌ای بپرسید.
همه می‌پرسند: شما اهل کجا هستید؟در کجا مشغول به کارید؟ و سوالاتی از این قبیل. لری بنت به من یاد داد تا برای آغاز گفت‌وگو از افراد پرسش‌های بهتری را مطرح کنم. نظیر اینکه: چه چیزی شما را بیشتر تحت تاثیر خود قرار می‌دهد؟ دیدگاه‌های کدام موسسه خیریه بیشتر باب میل شما است؟ یا در طی این کنفرانس مایلید با چه کسانی ارتباط برقرار کنید؟
به این شیوه افراد در خصوص مسائلی که واقعا به آن اهمیت می‌دهند با شما صحبت می‌ کنند و شما می‌توانید به سرعت رابطه‌ای عمیق را با ایشان ایجاد سازید. در همین حال فراموش نکنید که مهم‌ترین پرسشی که شما می‌توانید از فردی بپرسید این است که چگونه می‌توانید به او کمک کنید.در هنگام طرح این‌گونه سوالات با دقت به پاسخ‌های فرد مورد نظر گوش فرا دهید و خود را صادقانه مشتاق شنیدن جواب‌های ایشان نشان دهید. این امر باعث می‌شود تا شما از بقیه متفاوت باشید.


نویسنده:Dave Kerpen  (مترجم:حسین بخشایی)

۱۸ارديبهشت

 اسدالله عسگراولادی ، تاجر کهنه کار ایرانی در روزهای آخر سال 1391 مهمان کافه خبر بود و به سوالات کاربران خبرآنلاین پاسخ داد. به طور شخصی تجربه شده که برخی از مصاحبه ها آنقدر برای خبرنگار جذاب از آب در می آید که دیگر مصاحبه شونده تمایل چندانی برای شرح ما وقع در اشاره گفت و گو ندارد و علاقه دارد هرچه سریع تر مخاطبان آن را بخوانند. فقط چند جمله کوتاه برای معرفی موقعیت مکانی- زمانی گفت و گو کفایت می کند. گفت و گو با اسدالله عسگراولادی در « کافه خبر » در میان همین گفت و گو هاست. جذابیت آن هم شاید بیشتر از این جهت باشد که این بار مصاحبه کنندگان واقعی با اسدالله عسگراولادی مردم و شهروندانی بودند که با درج نظر در انتهای خبر حضور او در « کافه خبر » از رمز و راز ثروتمند شدن، تاجر موفق بودن، نحوه زندگی شخصی او و ... پرسیده بودند. اسدالله عسگراولادی که این روزها ریاست اتاق بازرگانی مشترک ایران و چین را بر عهده دارد به خبرآنلاین آمد و تمامی سوال های مردم را شنید و پاسخ هایی به شرح زیر داد. آنچه در ادامه خواهید خواند متن کامل این گفت و گو است که با همراهی مجید رضا حریری، نایب رییس اتاق بازرگانی مشترک ایران و چین صورت پذیرفت.


یک گفت و گویی حدودا 3 سال پیش با همدیگر داشتیم و شما عنوان کردید از شما 5 یا 6 نفر ثروتمند تر هم هستند. بر این اساس در رسانه های مختلف جا افتاد که شما به اذعان خودتان هفتمین ثروتمند ایران هستید. هنوز هم اعتقاد دارید 5 ، 6 نفر ثروتمند تر از شما در اقتصاد ایران هستند؟ 
من در اتاق بازرگانی تهران گفتم که از من 5 یا 6 نفر ثروتمند تر هم هستند. در کشور 5 تا 6 هزار نفر از من ثروتمند تر هستند. من اصلاح می کنم. در اتاق بازرگانی 5، 6 نفر از من دارایی شان بیشتر است. 


یعنی قبول ندارید در میان افراد ثروتمند هستید؟ 
من اصلا ثروتمند نیستم. من یک تاجر کوچکی هستم. در حد خودم و در اندازه یک تاجر کوچک به نیاز دیگران احتیاجی ندارم وگرنه اصلا ثروتمند نیستم. من چیز اضافی ندارم. من نه سرمایه کلان دارم و نه ثروتمند هستم. آن صحبت من هم این بود که در اتاق بازرگانی تهران5، 6 نفر هستند که از من ثروتمند تر هستند. ولی در کشور 5، 6 میلیون از من ثروتمند تر هستند. 


این رقمی که می گویید کمی غیر واقعی نیست؟ 
من یک تاجر کوچک هستم. نه سرمایه دار و نه یک سرمایه گذار بزرگ هستم. من یک تاجر صادر کننده خشکبار هستم. 


همین مگر کم است؟ 
مگر سر تا پای خشکبار چیست؟من 56 سال است که صادر کننده خشکبار هستم. در تمام 56 سال هم فقط خشکبار صادر کرده ام. نه واردات انجام داده ام، نه با بانک ها ارتباطی گرفته ام، اعتباری نگرفته ام و با دولت هم کار نکردم. من تاجر بی نیازی هستم. 


جدای از بحث ثروتمندی شما ، نکته ای که شما را نسبت به تعداد زیادی از تجار جلوه می دهد ماندگاری شما در عرصه تجارت است. این موضوع را چگونه تحلیل می کنید؟ 

ماندگاری دو، سه علت دارد که خودم آنها را می گویم. دلیل نخست ماندگاری این است که من همیشه در تمامی کارها خداوند را ناظر بر اعمالم می دانم. به حقوق دیگران احترام می گذارم. هیچ وقت هم با دولت معامله نداشته ام. کلمه «رانت » که می گویند یعنی چی؟ «رانت » یعنی یک طرف باید ملت باشد و طرف دیگر فرد است. نماینده ملت قاعدتا دولت است. بر این اساس « رانت » آن کسی است که با دولتی ها کار می کند. من در هیچ مناقصه و مزایده دولتی شرکت نکردم و نمی کنم. در نتیجه من ماندگار شدم. با صداقت هم می گویم کم دروغ می گویم. 


جمله قشنگی گفتید. کم دروغ می گویید؟ 
نمی توانم بگویم هیچ دروغی نمی گم. برای اینکه ممکن است جمله ای بگویم در لا به لای آن خدای نکرده کلمه ای درست نگفته باشم. جایی هم که دروغ مصلحت آمیز وجود دارد. در تجارت هم هرگز دروغ نمی گویم.


پس در زندگی تان کم دروغ می گویید اما در تجارت تان اصلا دروغ نمی گویید؟

بله. چون واقعا گاهی اوقات آدم می خواهد مصلحت اندیشی کند. این هست. 


راز موفقیت و ثروتمند شدن چگونه است؟ 
راز موفقیت، با راز ثروتمند شدن دو موضوع مختلف است. من دوباره تاکید می کنم که ثروتمند نیستم. موفق هستم. 


چرا شما اینقدر تاکید دارید که ثروتمند نیستید؟ 
برای اینکه نیستم. 


مگر ثروتمند بودن بد است؟
نه بد نیست. من خودم ثروت را ارزش می دانم. من خودم را ثروتمند نشان می دهم اما ثروتمند نیستم. ثروتمند یعنی فردی که دارایی انباشه داشته باشد. من که دارایی انباشته ندارم.


دارایی انباشته را چه چیزی تعریف می کنید؟ 
دارایی انباشته یعنی اینکه صدها برابر از حد نیاز، فردی پول داشته باشد. در بانک صاحب سرمایه است. بر این اساس ثرتمند فردی است که ثروت انباشته دارد و از حد نیاز خود و خانواده اش زیاد تر انباشته کرده است. این انباشته کردن هم یا به طور سپرده یا به شکل مستغلات و صور مختلف است. من هیچ کدام از این ها نیستم. من در هیچ بانکی چه در داخل و چه در خارج سهام ندارم، در هیچ بانکی سپرده ندارم. من از این نظر ثروتمند هستم که به اندازه نیاز، به کسی نیاز ندارم. هیچ وقت از کسی قرض نمی گیرم. از هیچ بانکی وام نمی گیرم. در سرمایه گذاری های نسیه یا سرمایه گذاری های کاذب شرکت نمی کنم. در بورس ها نیستم. پس من ثروتمند نیستم. افرادی ثروتمند هستند که در اینجاها هستند. من خودم را مستغنی می دانم و نه ثروتمند. کسب خودم فقط خشکبار است. در راس خشکبار هم چهار قلم کالا است. این چهار قلم کالا شامل پسته، بادام، زیره و خرما است. من بعضی وقت ها می گویم صادر کننده زیره ام یا در مواردی گفته می شود من سلطان زیره ام باعث تعجب می شود. من شصت سال است در کار صادرات «زیره» هستم. دنیا من را با نام کسی که « زیره » را می شناسد، مجتهد آن است و بازار آن را می فهمد، می شناسد. 


در صادرات زیره اجتهاد دارید؟ 
در صادرات خشکبار اجتهاد دارم که « زیره » هم یکی است. من در صادرات پسته اجتهاد دارم. من اسم ام زمانی سلطان پسته بود، حالا هم سلطان پسته می گویند. می گویند، من هم ناراحت نیستم. 


سلطان خشکبار که بهتر است؟ 
سلطان خشکبار بگویند. چرا؟ چون من در تمامی کنفرانس های بین المللی خشکبار حضور دارم. پس خشکبار را می شناسم. تجارت من است و در آن ضرر نمی کنم. من تمام دفاتر سال هایی که تجارت کردم را دارم. یک وقت دارایی بیاید به آن نشان می دهم. از سال نخست که 1336 است موجود است. یک سال ضرر ندارم. 


سوال همین جاست. چرا؟ 
برای اینکه ریسک نکردم. روی پای خودم ایستادم. خودکفا بودم. در همین حد اسم من ثروتمند است. نه به آن معنای ثروتمندی که رایج است. 
اشاره کردم که ماندگاری مهم است. در سال های گذشته چندین نفر با ثروت های میلیاردی به عرصه های متلف – به طور پر رنگ ورزش- وارد شده اند اما پس از مدتی محو شده اند. این رفت و آمد را چگونه تحلیل می کنید؟ 
این افراد می آیند و می روند. ما می مانیم. این ها عقبه نداشتند. از کجا آمدند؟ بعد هم ریسک می کنند. ریسک خطر دارد. همانطور که ریسک یک دوره ای منفعت دارد قطعا دوره ای هم نابودی دارد. کی در تجارت شکست می خورد؟ فردی که طمع کرد. طمع، بزرگترین آفت تجارت است. دومین آفت تجارت هم این است که مال مردم را برای خود بدانید. شما می روید صد میلیون تومان یا یک میلیارد تومان از یک بانک وام می گیرید و با آن شروع به کار کردن می کنید. خیال می کنید این پول برای خودتان است. ساعت که تیک تیک می کند شما برای آن پول بهره بدهید. یعنی یک شریک بیخودی برای خودتان درست کرده اید. هر چه در می آورید باید نصف آن را به بانک پرداخت کنید. این موضوع سبب می شود در یک فرصت هایی فرد ثروتمند شود اما چون طمع می کند و ریسک می کند دوباره نابود می شود. افرادی که اینگونه وارد تجارت می شوند همینگونه هم می روند. چه کسی را مشاهده کردید که اینگونه وارد شده باشد و پنجاه سال در عرصه تجارت مانده باشد. 


حتی برخی از آنها دو سال هم دوام نیاوردند و در حال حاضر نام آنها را در میان بدهکاران بزرگ بانکی مشاهده می کنیم؟ بیشترین زمان ماندگاری شان چه قدر است؟ 
4 تا 5 سال. من تا 10 سال هم دوام شان را دیدم. می روند یک کارخانه ای درست می کنند. کارخانه خوب است و می چرخد اما فرد طمع می کند و وام می گیرد تا کار های دیگر کند. این ها در عرصه تجارت نابود می شوند. نمی توانند بمانند چرا که برنامه ریزی در کارشان نیست. طمع زمانی می کنند. در صادرات ما هم هست. یک عده ای برای خاطر ارز می آیند صادرات می کنند. چند وقتی ارز بالا می رود این افراد پول دار می شوند. تا اینکه مقداری قیمت ارز کاهش پیدا می کند هم نابود می شوند. ماندن من برای همین است. 


همان تعریفی که از ثروتمند در ذهن تان دارید را چگونه به دست آوردید؟ چگونه موفق شدید؟ 
زودتر از دیگران در مسائل تجاری، مطلع شدم. زود تر از دیگران تصمیم گرفتم. وقتی تصمیم گرفتم هم بدون درنگ، تصمیم خودم را عمل کردم. من این سه جمله را از پای ساختمان راکفلر بزرگ به خاطر دارم. من حدود 60 سال پیش که تقریبا 17 سال داشتم به نیویورک رفتم.یک ساختمانی آنجا با نام « امپایر استیت » وجود دارد. زمانیکه من به نیویورک رفتم تازه این ساختمان ساخته شده بود. آن راکفلر بزرگ که پدربزرگ این راکفلر ها است ساخته بود؛ اسمش جان راکفلر اول بود. مجسمه او را به اندازه ای بزرگ پای ساختمان « امپایر استیت » گذاشته بودند و سه جمله هم زیر آن نوشته بودند.

نوشته بود که من جان راکفلر اول که این توفیق ها را پیدا کردم به این دلایل است: « زود تر از دیگران مطلع شدم، زود تر از دیگران تصمیم گرفتم، تصمیم گرفتم هم عمل کردم. » رمز توفیق من در تجارت همین سه جمله است که در حدود 17 سالگی در آنجا آموختم. سعی کردم اگر می خواهم صادرات سیب کنم، نخست سیب را بشناسم و مسائل مربوط به آن را زود تر از دیگران بفهمم و مطلع شوم. یعنی وقتی می خواهم سیب صادر کنم باید مشاهده کنم اوضاع آن در دنیا چگونه است. این مطلع شدن به مفهوم رانت اطلاعاتی نیست بلکه بر اساس دانش و بینش است. وقتی مطلع شدم هم باید سریع با دقت و با مطالعه تصمیم بگیرم. وقتی تصمیم گرفتم « دو دلی»، « درنگ » و « صبر کنم ببینم فردا چه می شود » را باید کنار گذاشت. یکی دیگر از رموز من این است که هر وقت هیچ کس کالایی نمی خرد، من می خرم و هر وقت همه دارند می خرند، من کنار می نشینم و یواش یواش جنس ها را می فروشم. یک نکته دیگر هم بگویم و آنهم اینکه گنجشک روی درخت برای آسمان هاست. نباید فریب گنجشک روی درخت را خورد. تا بخواهید بگیریدش می پرد و می رود. این هم یک فلسفه ای دارد. من چون تجارت زیره می کردم یک سفری دوباره در سن 27 سالگی به نیویورک رفتم. یک خریدار « زیره » داشتم. بزرگ ترین خریدار ادویه دنیا در آن زمان بود که از من « زیره » می خرید. یک ساختمان 40 طبقه داشت که برای خودش بود. در طبقه 38 ام نشسته بود. من خودم را به همان طبقه 38 رساندم. به منشی های او گفتم من می خواهم مدیر شان را ببینیم. از من سوال کردند: « تو کی هستی؟ » خودم را معرفی کردم و منشی به من گفت: « وقت گرفتی؟ » پاسخ من منفی بود. منشی در واکنش به پاسخ منفی من برای 46 روز بعد دیگر به من نوبت داد. گفتم: « من امروز آمدم و فردا صبح هم می خواهم بروم. » منشی گفت: « ما نمی توانیم به شما وقت بدهیم. » من هم در جواب گفتم که می نشینم وقتی که مدیر صدایش زد به او بگوید همچین فردی از ایران آمده و قصد ملاقات دارد. منشی رفت و به او گفت که من نشستم. مشاهده کردم که همان خریدار بزرگ خشکبار آمد و من را به داخل اتاق برد. از همه چیز صحبت کردیم. 


زبان انگلیسی بلد هستید؟ 
انگلیسی بلدم. خوبش هم بلد هستم. سخنرانی انگلیسی هم می کنم. تا اندازه رفع نیاز می دانم. بیشتر از حد یک تاجر می دانم.


از آن جهت پرسیدم که چگونه با شرکای تجاری خود ارتباط بر قرار می کنید. به ادامه داستان بر گردیم. داشتید تعریف می کردید که با آن خریدار بزرگ خشکبار جهان از هر دری صحبت کردید؟ 
رفتم و صحبت مان که تمام شد خواستم خداحافظی کنم اما او از من خواست تا ناهار مهمانش باشم. گفتم به یک شرط می مانم و آنهم اینکه یک نصیحت مرا کند. در اجابت این خواسته من گفت: « گنجشک روی درخت مال آسمان هاست ». من اول نفهمیدم چه می گوید اما نتوانستم بگویم که متوجه نشدم. می خواستم نشان دهم که آدم با هوشی هستم و همه چیز را می فهم ام. به همین علت گفتم که فهمیدم اما توضیح بیشتری بدهد. گفت: «من و تو کارمان تجارت ادویه هستیم و با سلف فروشی سر و کار داریم. سلف هم در تجارت اینگونه است که تاجر می رود و برای یکسال کالا را می فروشد. به هوای اینکه مردم می آیند می خرند. این گنجشک روی درخت است و مال آسمان هاست. تو می فروشی و بازار ترقی می کند و می ری بخری که نمی تونی بخری. این بال می زند و می رود. برای تو نیست. تا کالایی در انبارت نیامده نفروش. » 


یعنی سلف فروشی نکن؟ 
بله. سلف بخر اما سلف ات را نفروش. به من گفت: اگر سلف بخری ، ضرر آن ده درصد است اما سلف بقروشی ضرر آن 200 درصد است. » بعد هم توضیحاتی داد که برای من قانع کننده بود. این را همیشه دارم. من هیچ وقت کالای نداشته را نمی فروشم. من اگر پسته در انبار نداشته باشم نمی فروشم. چرا که گنجشک روی درخت مال آسمان هاست. من پیشنهاد می کنم در کار های تجارتی سعی کنید سلف نفروشید. اگر کارخانه دارید و مجبور هستید که محصولات کارخانه را برای یک سال بفروشید، باید جوری برنامه ریزی کنید که بتوانید بخرید. اگر ریسک کنید و مواد اولیه نداشته باشید و بفروشید گیر خواهید کرد. بازار سلف برای قمار باز ها خوب است. آن تجاری که می بینید می آیند و می روند همین است. طمع در سلف است. سلف مثل وام بانکی 40 درصدی است. به طور مثال شما گرفتار می شوید و به بانک مراجعه می کنید و پول به شما نمی دهند. الان در بازار 38 تا 40 درصد نزول می دهند. کی این نزول را می گیرد؟ همان طمع کار های گرفتار شده این نزول را می گیرند. به هوای اینکه بدهی را می دهند و مازاد را می روم خرید می کنم و استفاده می کنم. اینطور نیست. در باغ سبز بیخود است. 


همین تکنیک ها را دارید که به قول آقای حریری در بازار های جهانی برای معرفی شما از کلمه « شعده بازی » استفاده می کنند. قبول دارید؟ 
این شعده بازی اصصلاحی است که یک فرد ایتالیایی درباره من به کار گرفت. در جلسه ای بودیم یک کسی برگشت و به طور مثال گفت: آمار کشمش دنیا 462 هزار تن است. » بلند شدم و رو به پینو گالکانی اعتراض کردم و گفتم: « پینو! این آقا ما را حساب نکرد. » گفت: « چرا ؟ » در پاسخ گفتم که 462 هزار تن برای دنیاست منهای ایران که 147 هزار تن است. تاکید کردم که 462 هزار تن باید به 147 هزار تن اضافه شود. همه هاج مانده بودند که من این آمار را چگونه در ذهنم جمع زدم. آن فرد بلند شد و از من عذر خواهی کرد. به دلیل همین موارد بود که از لفظ « شعده بازی » برای من در عرصه تجارت استفاده کرد. 


پس یک سری هوشمندی هایی هم تجارت احتیاج دارد؟ 
من تجارت را برای خودم ترجمه کردم. « ت » اول تجربه است. باید در عرصه تجارت تجربه داشت. « ج » معادل جرات و جسارت است. « الف » اعتماد به نفس است. یعنی وقتی تصمیم گرفتیم اجرا کنیم. « ر » رحمت و رافت نسبت به خریدار و فروشنده است. در تجارت نمی توان اخم کرد. « ت » آخر هم توکل به خداست. این ها را که کنار همدیگر قرار دهیم همان تجارت می شود. 


چه می شود که یک فردی تاجر می شود و می تواند در عرصه های جهانی کار کند؟

بد قولی نمی کند. برای رفتن در بازار دنیا اولین حرف این است که « خریدی، خریدی/ فروختی، فروختی » اگر خریدی و بازار تنزل کرد نگویی نمی خوام. وقتی یک سیب در انبار است و شما آن را فروختید دیگر به شما تعلق ندارد. برای آن فردی است که آن را خریده است. نفوذ در بازار جهانی همین است که خوش قول باشید. یعنی اگر روی قول تان ایستادید در بازار جهانی جای دارید. خیلی از طرف های تجاری من در دنیا برای من در اتاقی توی خانه شان جا نماز درست می کردند که آقای عسگراولادی می خواهد به خانه ما می آید قرار است نماز بخواند. رسم نیست اما تمامی طرف های تجاری من حتما یک ناهار یا یک شام من را در خانه هایشان مهمان کردند. از آنجاییکه اکثر سفر هایم را هم با همسرم می روم اصرار دارند که حتما یک شام یا ناهار به منزل شان بروم. یک شریک تجاری که پنجاه سال است با او ارتباط دارم هر دفعه به منزلش در پاریس می روم به خاطر من می رود و از قصابی مسلمانان گوشت حلال می خرد. چرا؟ برای اینکه خوش قول هستم. رابطه تجاری در عرصه جهانی فقط با خوش قولی تضمین می شود.


شما به نوعی حافظه تاریخی اقتصاد ایران به شمار می آیید. بحران های زیادی را تجربه کردید. به طور خلاصه آن را مرور می کنید؟ 
من پنج بحران بزرگ سیاسی- اقتصادی و را مشاهده کردم. من بحرام جنگ جهانی دوم را دیدم. من رضا شاه را از نزدیک دیدم. در سال 1319 به دماوند آمد. کلاس اول بودم که به دماوند آمد. سرپاس مختار رییس شهربانی بود. آمده بود باغ مختار و شب آنجا مانده بود. من رضا شاه را همان جا دیدم. من بحران جنگ جهانی دوم را از سال 1321 تا سال 1325 مشاهده کردم. من نانی که خاک اره در آن می ریختند را دیدم. من بحران ملی شدن نفت را دیدم. دلار 3 تومان و دوزار یادم هست. وقتی در سال 1331 بحران شد دلار 14 تومان شد. باز 7 تومان شد و 40 سال در همین حد 7 تومان باقی ماند. من بحران نیکسون را دیدم. نیکسون وقتی رفت در سخنرانی اش گفت: بچه های مدرسه را در صف آورده بودند. بچه ها را می توان به صف آورد ولی نمی شود به آنها گفت که بخند یا اخم کرد. » من این ها را یادم هست. اسم این هم بحران دکتر امینی- نیکسون بود. بعد وارد فاز بعدی شدیم که در سال 1351 برای ما بحران اقتصادی به وجود آمد. بحرانی که رژیم شاهنشاشی نتوانست آن را مهار کند. انقلاب اسلامی ما یک انقلاب مذهبی بود که ریشه در نابسمانی های اقتصادی هم داشت. بعد از انقلاب هم من به اتاق بازرگانی آمدم. من نماینده حضرت امام در اتاق بازرگانی بودم. حضرت امام سه دستور به ما داد: مشکل تولید را حل کنید، مشکل بیکاری را حل کنید، با خارجی ها هم به جز رژیم صهیونیستی و آمریکا مراوده داشته باشیم. » حضرت امام هشت نفر نماینده در اتاق بازرگانی داشت. مصطفی عالی نسب، علاء میر محمد صادقی، علی حاج طرخانی، ابوالفضل کرد احمدی، علی اکبرپور شهامی ، علینقی خاموشی و من نمایندگان حضرت امام در اتاق بازرگانی بودیم. از این هشت نفر، سه نفر زنده این و پنج نفر هم فوت کرده اند. من هشتاد سال دارم. در انقلاب هم بحران جنگ ایران و عراق را دیدم که بحران سختی بود و موفق شدیم. می دانید در جنگ هزار میلیارد تومان از خانه های مردم به جبهه ها آمد.

 
تا اینکه به بحران اخیر اقتصادی جهانی رسیدیم. وضعیت اقتصاد ایران پس از بحران جهانی به یکباره چه شد؟ 
آقای دکتر احمدی نژاد در دولت نهم خوب عمل کرد. در دور دوم دچار تحریم شدیم که باید پیش بینی می کردیم. ما تحریم ها را دور زدیم. ما کشور ثروتمندی هستیم. ما بیش از 120 میلیون تن محصول کشاورزی داریم. ما 500 میلیارد تن ذخیره معدن داریم که 500 میلیون تن آن در حال بهره برداری است. صنایع ما پس از انقلاب رشد بالایی کرده است. کارخانه های ما در منطقه سرآمد است. درست است برخی از ماشین ها باید عوض شود. یا اینکه تولید سیمان ما نزدیک 30 میلیون تن است. تیم اقتصادی دولت باید پیش بینی لازم را برای بحران نکرد. 


اگر نخواهیم وارد بحث های کلان اقتصادی شویم یکی از کاربران خبرآنلاین از شما پرسیده که از پول هایی که دارید خرج افراد ندار هم می کنید؟ 
شعار من این است. هر چه در می آرم 20 درصدش را وجوهات شرعی می دهم. 20 درصد را خرج خانواده می کنم. 20 درصد هم انفاق می کنم. این انفاق شامل مسجد، بیمارستان، مدرسه، فقرا و ... می شود. 20 درصد آن هم پس انداز می کنم. 


یکی دیگر گفته بود اگر جای شما قرار داشت موسسه ای ایجاد می کرد تا کسی با شکم گشنه نخوابد. این موضوع را شدنی می دانید؟
اولا همچین چیزی نیست. من در حال حاضر بنیاد خیریه حساس را در شرف تاسیس دارم. می خواهم تمام کار های خیرم را در بنیاد خیریه حساس جمع کنم. من و آقای شمس داریم این کار را می کنیم. در وصیت نامه ام هم نوشته ام که بچه هایم پیگیری کنند. بنیاد خیریه حساس سه هدف دارد. اینکه کسی گرسنه نخوابد ضامن گرسنه خوابیدن مردم دولت است. باید برای مردم شغل ایجاد کرد. تهران 12 میلیون نفر جمعیت دارد. اینکه چه تعداد گرسنه من نمی دانم اما وظیفه دولت است که شغل ایجاد کند. اینکه من با یارانه نقدی مخالف هستم این است که می گویم به جای یارانه نقدی برای مردم شغل ایجاد شود تا بیکاری از بین برود. من در حال حاضر 150 تا 200 نفر زیر پوشش جهزیه امداد دارم. نمی خواهم این موارد را بگویم. 


قبول. من فقط می خواستم به این موضوع اشاره کنید که اساسا با خیریه می توان فقر را از بین برد؟ 
ما وظیفه خیریه ای داریم. امداد راه گشای رفع فقر نیست. امداد باید بیاید شغل ایجاد کند. من اعتقاد دارم یک آدم بیکار اگر از خودش 50 تا 60 هزار تومان پول با کار کردن به دست بیاورد بهتر از این است که دولت بیاید 200 هزار تومان پول به فرد یارانه بدهد. من برای جوانانی که صبح نمی دادند کجا بروند نگران هستم. به همه کسانی که حرف های مرا می شنوند می گویم که وقتی مرحوم رجایی رییس جمهوری بود کشور 36 میلیون جمعیت داشت. مرحوم رجایی گفت کابینه من 36 میلیونی است. رجایی 30 سال پیش شهید شده است. در حال حاضر که کشور 74 میلیون نفر است. اگر بخواهیم حساب کنیم 40 میلیون آدم بین 1 تا 30 سال داریم. این 40 میلیون نفر را اگر تفکیک کنید از 1 تا 15 ساله ها 15 میلیون نفر است. از 25 تا 30 سال هم حدود 10 میلیون نفر هستند. این فاصله 16 تا 25 ساله حدود 20 میلیون نفر هستند. برای این عدد باید شغل ایجاد کرد. تعدادی از آنها دارند در دانشگاه درس می خوانند. وقتی از دانشگاه ها بیرون می آیند کار می خواهند. ما به سالی یک میلیون و 500 هزار شغل احتیاج داریم. پس آقای دکتر احمدی نژاد خوب من، دولت بزرگوار من سالی یک میلیون و 500 هزار شغل احتیاج داریم. 


چند تا فرزند دارید؟
5 تا فرزند دارم. سه تا دختر و دو تا پسر دارم. 


هیچ کدام تاجر نشدند؟ 
دو پسر و یک داماد من تاجر هستند. 


کمک شان می کنید؟
کمک لازم ندارند. آنها به من کمک می کنند. خدا کمک شان کرده است. از فکر من استفاده کردند. الان امیر علی دو بار بهترین صادر کننده کشور شده است. 


جای شما را کم کم می گیرد؟ 
گرفته است. در پسته از من جلو افتاده است. 


نقدی که به شما هست اینکه تجارت سنتی می کنید. در رابطه با فرزندان تان هم این موضوع وجود دارد؟
بچه ها علمی هستند. من توصیه کردم به روز باشند. 


یک سوال تکراری و آنهم اینکه واقعا علم بهتر است یا ثروت؟ 
این سوال همیشه هست. من معتقدم علم بهتر است. به شرط اینکه از علم برای به دست آوردن ثروت هم استفاده کرد. علم باید ابزار تولید ثروت برای کشور و جامعه باشد. کشور نیاز به ثروت دارد. یک ضرب المثل قدیمی است که می گوید « به احوال آن کسی باید گریست که دخلش بود نوزده، خرج بیست.»  این موضوع مهمی است. یعنی در زندگی اجتماعی و شخصی باید درآمد بیش از هزینه باشد. پس از علم باید برای تولید ثروت استفاده کرد.

 محمد هیراد حاتمی 

۱۴اسفند

مصاحبه موفقیت با برایان تریسی

از غلبه بر سرطان تا ساخت کسب و کار فوق العاده!


اشاره:
برایان تریسی برای اغلب موفقیتی ها نامی آشناست. نویسنده ده‌ها کتاب کاربردی در زمینه تکنیک‌های موفقیت و کسب و کار که به جهت توصیه های علمی و واقع‌بینانه‌اش طرفداران زیادی در سراسر جهان دارد و تا کنون به صدها شرکت بزرگهان مشاوره داده است.

مصاحبه اختصاصی موفقیت با برایان تریسی
ژان بقوسیان – مشاور بازاریابی و فروش

 


ژان بقوسیان: سلام آقای برایان تریسی. خیلی خوشحالم که این امکان را دارم که با شما صحبت کنم و تشکر از وقتی که در اختیارمان قرار دادید. همانطور که گفته بودم این مصاحبه در مجله موفقیت ایران چاپ خواهد شد.
اولین سوال این است که به نظر خودتان دلیل معروفیت شما در کشورهای مختلف از جمله ایران چیست؟برایان تریسی: در ابتدا باید بگویم بنابر تجربه شخصی‌ام، ایرانی‌ها از باهوش‌ترین و خوش‌برخوردترین افراد جهان هستند. من با مردان و زنان ایرانی زیادی در ایالات متحده، کانادا و کشورهای دیگر از جمله ایران کار کرده‌ام. همواره همکاری با آنها لذت‌بخش بوده و از استعدادها و توانایی‌های آنها متعجب شده‌ام.
شاید دلیل محبوبیت کتاب‌هایم کاربردی بودن و قابل‌اجرا بودن آنها است. مردم می‌تواند کتاب‌ها را بخوانند و بلافاصله ایده‌های گفته شده را به‌کار گیرند تا فعالیت‌ها و کارشان بهبود یابد.
ایرانی‌ها و مخصوصا صاحبان کسب‌و‌کار ایرانی بسیار عمل‌گرا هستند و علاقه زیادی به یادگیری مطالبی دارند که نتایج کارشان را بهبود دهد. کتاب‌های من دقیقا برای این نوع افراد نوشته شده است.
 

ژان بقوسیان: مطلع شدم که شما دچار سرطان حنجره شده‌اید، آیا این موضوع حقیقت دارد و وضع سلامتی کنونی شما چگونه است؟برایان تریسی: در ماه مارس 2010 پزشکان تشخیص دادند که سرطان حنجره دارم. این موضوع برایم واقعا تکان‌دهنده بود. باید زندگی‌ام را مجددا سازماندهی می‌کردم تا بتوانم تحت درمان قرار گیرم. در این صورت سرطان تحت کنترل درمی‌آید و در حالت ایده‌ال از بین می‌رود.
از آوریل تا اوت سال 2010، تحت شیمی درمانی، جراحی و پرتو درمانی قرار گرفتم. در پایان این دوره اثرات سرطان تقریبا ناپدید شده بود! هم‌اکنون تا 95 درصد درمان شده‌ام و سر کار می‌روم. مسافرت‌ها را مجددا آغاز کرده‌ام و در کشورهای مختلف سخنرانی می‌کنم و سمینار برگزار می‌کنم.
زمانی که تحت درمان بودم دو کتاب نوشتم! دوره‌های آموزشی زیادی ساختم و تقریبا هر روز کار می‌کردم. اکنون شرایط جسمانی من عالی است و هر روز ورزش می‌کنم.

  


ژان بقوسیان: تاکنون به چند نفر از مردم جهان از جمله ایران آموزش داده‌اید؟
برایان تریسی: در سی سال گذشته بصورت مستقیم به بیش از 5 میلیون نفر در 56 کشور مختلف آموزش داده‌ام. علاوه بر آن، مصاحبه‌های تلویزیونی من و دوره‌های صوتی و کتاب‌هایی که تهیه کرده‌ام توسط میلیون‌ها نفر دیگر در جهان استفاده شده است.
 

ژان بقوسیان: تاکنون چند کتاب نوشته‌اید؟
برایان تریسی: تاکنون که در سال 2011 بسر می‌بریم 52 کتاب نوشته‌ام. من به‌طور متوسط هر سال چهار کتاب می‌نویسم و منتشر می‌کنم. همچنین دوره‌های صوتی و تصویری مختلفی در زمینه رهبری کسب‌و‌کار، مدیریت، فروش و موفقیت شخصی تولید می‌کنم که به زبان انگلیسی منتشر می‌شود و بسیاری از آنها به زبان‌های دیگر نیز ترجمه می‌شود.
 

ژان بقوسیان: لطفا یک روز کاری خود را تشریح کنید.
برایان تریسی: روزهای کاری من متفاوت هستند. گاهی درحال مسافرت با هواپیما هستم. مواقع دیگر در خانه کار می‌کنم و گاهی به دفترم می‌روم که در سه کیلومتری خانه‌ام است و با کارمندانم کار می‌کنم.
هیچ روزی شبیه روزهای دیگر نیست. ولی در هر صورت، در ابتدای روز فهرستی از کارهای آن روز را تهیه می‌کنم. سپس از صبح تا شب بر کارهای آن فهرست متمرکز می‌شوم. اگر کاری به اتمام نرسید آنرا به فهرست روز بعد منتقل می‌کنم. با این روش بهره‌وری بسیار بالایی دارم و در روز کارهای زیادی انجام می‌دهم.
 

ژان بقوسیان: جدیدترین کتاب شما « ساخت کسب‌و‌کار فوق‌العاده!» کتاب بی‌نظیری است. مطالب آنرا چگونه جمع‌آوری کرده‌اید؟
برایان تریسی: در این سال‌ها من شخصا 22 کسب‌و‌کار مختلف راه‌اندازی کرده‌ام و مدیریت و توسعه آنها به عهده من بوده است. همچنین به بیش‌ از 1000 شرکت بزرگ و معروف مشاوره داده‌ام و به کارکنان آنها آموزش داده‌ام و با بیش از 10000 مالک و مدیر کسب‌و‌کارهای متوسط و کوچک در ارتباط بوده‌ام و با آنها کار کرده‌ام.
شخصا هزاران کتاب و مقاله در زمینه کسب و کار مطالعه کرده‌ام و هزاران ساعت وقت به بررسی دوره‌های دانشگاهی در زمینه کسب‌و‌کار اختصاص داده‌ام. هزاران ساعت وقت اختصاص داده‌ام تا به دوره‌های صوتی گوش کنم و در سمینارهای بیشماری شرکت کرده‌ام که توسط افراد برجسته در کسب و‌کار برگزار می‌شد.
در نتیجه تمامی این تجربیات و تحقیقات، به ایده‌های روشن و مشخصی رسیده‌ام و دقیقا می‌دانم عوامل موفقیت در کسب‌و‌کار کدامند و چه چیزهایی باعث شکست یک کسب‌و‌کار می‌شوند.
سال گذشته با دوستم مارک تامسون وقت گذاشتیم و تمامی این تجربیات را در قالب یک کتاب با نام «ساخت کسب‌و‌کار فوق‌العاده!» درآوردیم که فکر می‌کنم حرفه‌ای‌ترین و مفیدترین کتاب دنیا در زمینه موفقیت در کسب‌و‌کار باشد.
 

ژان بقوسیان: کتاب جدید شما چه وجه تمایزی با کتاب‌های دیگر دارد؟
برایان تریسی: کتاب جدید من هزاران ساعت تجربه و تحقیق را در 7 اصل کلیدی خلاصه می‌کند که برای موفقیت در کسب‌و‌کار ضروری هستند. هرجا که کسب‌و‌کار موفقی می‌بینید مطمئن باشید که در آن کسب‌و‌کار این اصول رعایت می‌شوند. اگر با کسب‌و‌کاری برخورد می‌کنید که با مشکل مواجه شده است، مطمئن باشید که حداقل یکی از این اصول را رعایت نمی‌کنند.

 


ژان بقوسیان: تاکنون چند نسخه از این کتاب به‌فروش رسیده است، البته اگر جزو اصرار شماست می‌توانیم از این سوال بگذریم.
برایان تریسی: این کتاب به‌تازگی منتشر شده است. در هفته اول انتشار، عنوان دومین کتاب پرفروش وال‌استریت ژورنال را به خود اختصاص داد. همچنین در همان هفته به پرفروش‌ترین کتاب یو.اس.آ تودی تبدیل شد. این کتاب، پرفروش‌ترین کتاب آمازون در زمینه کارآفرینی شد.
هر هفته هزاران نسخه از ویرایش انگلیسی این کتاب به‌فروش می‌رسد. همچنین این کتاب به زبان‌های زیادی از جمله فارسی ترجمه و چاپ شده است. در پایان سال 2011 می‌توان آمار دقیقی از میزان فروش این کتاب ارائه کرد.

 

ژان بقوسیان: در شرایط بحران اقتصادی بهترین روش افزایش فروش کدام است؟
برایان تریسی: بهترین روش‌های فروش هیچگاه تغییر نمی‌کنند. شما باید شجاعانه و به‌طور مصمم به بازاریابی محصولات و خدمات خود بپردازید و بر مزایای محصولات خود نسبت به رقیبان تاکید کنید. سپس با مشتریان تماس بگیرید و هر روز در حال فروش باشید.

 

ژان بقوسیان: به نظر شما اصولی که در کتاب جدیدتان آورده‌اید در تمامی فرهنگ‌ها از جمله ایران کاربردی هستند؟برایان تریسی: تفاوت‌های فرهنگی تاثیر زیادی بر نحوه بکارگیری این اصول پایه‌ای دارند. ایران از هر کشور دیگری متفاوت است. ایده‌هایی که در کشوری اجرا می‌شوند برای استفاده در کشوری دیگر باید تصحیح شوند.
البته توجه کنید که اصول کسب‌و‌کار همواره و در تمامی نقاط جهان یکسان هستند. هدف هر کسب‌و‌کار ایجاد و حفظ مشتری است. معیار موفقیت در کسب‌و‌کار، میزان رضایت مشتری است. معیار رضایتمندی مشتری خریدهای مجدد او است. اصول پایه‌ای هیچگاه تغییر نمی‌کنند.


  ژان بقوسیان: همانطور که می‌دانید در ایران کارآفرینان جوان زیادی وجود دارند. اگر بخواهید تجربه 30 ساله خود را در چند جمله فشرده کنید، بهترین توصیه شما به این افراد که کار خود را به‌تازگی آغاز کرده‌اند چیست؟
برایان تریسی: بهترین توصیه من آن است که هرچه زودتر دست‌به‌کار شوید و کاملا عمل‌گرا باشید. البته قبل از آغاز کسب‌و‌کار باید مشق خود را به‌خوبی انجام دهید. طرح کسب‌و‌کار کاملی تهیه کنید و در آن تمامی جزئیات ممکن را لحاظ کنید. مطمئن شوید برای محصولات یا خدماتی که می‌خواهید ارائه کنید بازاری واقعی وجود دارد و محصولات شما با قیمتی مناسب فروخته خواهد شد.
از دیگران راهنمایی بخواهید، از افرادی که قبلا در این کسب‌و‌کار بوده‌اند و همچنین از مشتریان. آماده باشید تا هر تغییر لازم را بپذیرید. آمادگی انجام اشتباهات زیاد را داشته باشید و از آنها درس بگیرید و پیش بروید.
مهمترین توصیه آن است که هیچگاه تسلیم نشوید. توانایی شما در ادامه راه با وجود مشکلات و مصائب، چیزی است که موفقیت شما را تضمین می‌کند.
امیدوارم این ایده‌ها برای شما مفید واقع شود. برای شما آرزوی بزرگترین موفقیت‌ها را دارم.

ژان بقوسیان: خیلی ممنون از وقتی که اختصاص دادید و به سوالات با حوصله پاسخ دادید.


هدیه برایان تریسی  به خوانندگان
برایان تریسی: در انتها باید بگویم که هدیه‌ای ویژه برای خوانندگان مجله موفقیت و تمامی فارسی زبانان دارم. من چکیده کتاب جدیدم را در 16 صفحه تهیه کرده‌ام و ژان آنرا به زبان فارسی ترجمه کرده و در سایتش قرار داده است. علاقه‌مندان می‌توانند خلاصه کتاب « ساخت کسب‌و‌کار فوق‌العاده! » را از آدرس زیر به‌صورت رایگان دانلود کنند. www.modiresabz.com/book

منبع: مدیر سبز