گرچه از اوایل دهۀ 1970 برخی
محققین به تشریح کارآفرینی در درون سازمانها پرداختند اما تا اوایل دهه ی
1980 این موضوع به طور جدی مورد توجه محققین قرار نگرفت. اندیشمندان مدیریت
ضمن انتخاب رویکرد فرآ یندی،به تشریح مدیریت کارآفرینی و ا یجاد جوّ و
محیط کارآفرینانه در سازمان های موجود پرداختند که در ادامه به بررسی
نظریات برخی از مهمترین آنها پرداخته می شود.
به نظر"ساویر"[1] (1958)
کارآفرینی را می توان دردامنه ی وسیعی از وظایف مشاهده نمود؛ ا ین وظایف
می تواند شامل نوآوری محض تا کارهای معمولی باشد و کارآفرینی را نه تنها به
طور مستقل و فردی بلکه در تمام سازمانهایی که در آنها تصمیم گیری های
متهورانه اتخاذ می گردد و بر ترکیب و تخصیص منابع در شرایط بی ثبات تأثیر
می گذارد، می توان یافت (بروکهاوس[2]،1982 ص 40).
"هاربینسون" و "مایرز"[3](
1959) کار آفرین را در داخل سازمان، به عنوان اساس مدیریت تشخیص داده اند و
معتقد بودند که کارآفرین کسی است که نمی توان او را از سازمانش جدا کرد،
زیرا وی با آن در آمیخته است. وظیفه او این است که شرایطی را فراهم آورد که
تحت آن، دیگر عناصر مدیریت بتوانند ضمن انجام وظایفی که در سازمان تعیین
شده ، به اهداف شخصی خود نیز دست یابند(گاسه،[4]1985، ص 56).
"لیبنشتاین " [5](
1968) کسی را کارآفرین می داندکه با اجتناب از بی کفایتی هایی که دیگران
(یا سازمان) دارند، به کامیابی دست می یابد. ویژگی عمده دیدگاه وی آن است
که تأکید می ورزد در دنیای واقعیات، کامیابی استثناء است و شکست قاعده می
باشد.
از نظر وی کارآفرین، کسی است که یکی از فعالیت های ذیل را انجام دهد
1) بازار ها را یکپارچه و مرتبط سازد.
2)خلاء ها و شکاف های بازار را پرنما ید.
3) با صرف وقت، خود را درگیر تغییرات ساختاری و سازمانی نما ید.
4)کلیه عوامل را برای تولید و بازاریابی یک محصول مهیّا نما ید.
"کالینزا
و "مور" (1970) کارآفرین را شخصی می دانند که نمی تواند اختیار را قبول
کند و درصدد فرار از زیر بار آن است. به علاوه آنها بین کارآفرین نوآور و
کارآفرین اداری ، فرق قائل شدند. از نظر آنها،کارآفرین نوآور کسی است که
کسب و کاری را آغاز می کند و کارآفرین اداری کسی است که از نردبان سلسله
مراتب سازمان بالا می رود.
"آلبرومارتین"[6] ( 1971) با مطالعه آثار دیگران، نتایج ذیل را در خصوص کارآفرین، جمع بندی نمود:
1)فردی که صاحب یک مؤسسه است و یا دستورات مربوط به کار را صادر می کند، ضرورتاًً کارآفرین نمی باشد.
2)فردی
که مخاطره سرمایه ی خود را بر عهد. می گیرد ضرورتاً یک کارآفرین نیست،
بلکه فقط یک سرمایه گذار است. اما فردی که شهرت، حیثیت و آبرو یا بخشی از
یک سازمان بزرگ را درنتیجه ی نوآوری خود که از طریق آن شناخته شده است، به
خطر بیندازد، بعضی از پیش شرط های کارآفرینی را دارا می باشد.
3)یک
فرد خلاق در معنای هنری یا ادبی ضرورتاً کارآفرین نمی باشد. کار آفرین از
طریق فکر های خلاق اقدام به نوآوری نمی کند، بلکه از طریق شناختن ارزش
فکرها و بهره گیری از آنها چیزهای نو را خلق می کند.
"لایلز"[7]
(1974) مخاطره کارآفرینانه را برحسب مخاطره مالی، شخصی ، فرصت های شغلی از
دست رفته و مخاطره مربوط به روابط خانوادگی و سلامت فکری تعریف می کند.
"آلبرت شاپیرو" (1975)[8]
پیشنهاد نموده که تمرکز بر فردکارآفرین باید بیش از تمرکز بر (حادثه
کارآفرینی) باشد. در این زمینه او بیان می دارد که (حادثه کارآفرینی) در
برگیرنده موارد زیر است:
_ ابتکار و خلاقیت (بصورت فردی یا گروهی)
_ سازماندهی یا سازماندهی مجدد ساز وکارهای اقتصادی- اجتماعی برای تغییر شرایط و قرار دادن منابع در فرآیندهای عملی
_ مدیریت اجرائی: مدیریت اجرائی سازمان توسط کسانی که از ابتکار استقبال می نما یند.
_ پزیرش مخاطره شکست
_ استقلال نسبی: سهیم بودن در موفقیت یا شکست سازمان.
"کی یرلوف"[9] ( 1979) سه وظیفۀ اساسی را برای همه ی کارآفرینان موفق، تعیین کرده است. این وظایف عبارتند از:
-
نوآوری (کارآفرین باید فرصت های تجاری ناشی از تغییرات در تقاضا و فناوری جدید را شناسایی کند)،
-
سرمایه گذاری ( توانائی و تمایل به یافتن و فراهم کردن سرمایۀ مخاطره آمیز برای یک شرکت) و
- مدیریت (هنگامی که شرکت تأسیس شده است).
"بروکهاوس"(1980)
سه سطح مخاطره را شناسایی می کند: مخاطره کلی کارآفرینی ، احتمال شکست و
پیامدهای آشکار شکست. وی معتقد است که کارآفرین این سه مخاطره را می پزیرد.
"پیترسون"[10](
1980) معتقد است که کارآفرینی یک فرآیند است و به تنهایی نمی تواند در شخص
متجلی شود، بلکه تجلی آن باید با فرصت ها و تقاضا ها نیز همراه باشد.
"وسپر"[11](1981)کارآفرینی
را فرآیند معرق رقبای مستقل کوچک و بزرگ به شرکتهای فعلی می داند و کار
آفرین را فردی معرفی می کند که رقابت را بالا می برد و شرکتهای موجود را به
مبارزه می طلبد. او به دنبال شکاف های بازار و نیازهای ارضاء نشده در
بازار، انتقال فناوری، ارائه ایده های جدید و اجرای آنها می باشد. او
سرمایه گذاری را ترغیب و مشاغل جدید را ا یجاد می کند.
"لایوسی"(1982)
کارآفرین را چنین تعریف می کند: "کسی که فرصت بازار را درک می کند و
سرمایۀ لازم برای بهره برداری را یکپارچه می نماد"
"سکستون" و دیگران [12] (1982)کارآفرینی را یک مفهوم عملی [13]می دانندکه ماهیتاً دارای ریشۀ تاریخی است و نمی توان آن را در نظریه خرده نئوکلاسیک یا ایستای شرکت جای دارد."لیپر"[14](
1985) مشاهده نمود که کارآفرینان، مخاطره را به منظور سازماندهی منابع می
پذیرند، به خصوص مخاطره هایی که منجربه ایجاد ارزش و سود می گردند.
"استیونسون" و دیگران[15]
( 1985) معتقد بودندکه کارآفرینان، رفتاری فرصت گرایانه دارند و تحت تأثیر
انگیزه سرمایه گذاری منابع نیستند. برعکس، مدیران تنها مایلند تا سرمایه
گذاری نمایند و سپس بر آن منابع مدیریت کنند. وی که در خصوص کارآفرینی در
شرکتها مطالعات بیاری نموده ، معتقد است که شرکتها قادرند جایگاه کارآفرینی
را در فرهنگ خود تقویت یا تضعیف نمایند. او برای ریشه های روانی کارآفرینی
اهمیت بیاری قائل نیست و معتقد است که کارآفرینی یک پدیده موقعیتی است. به
نظر وی سازمانهای کارآفرین دارای ویژگی های پویا همچون تشویق افراد،
خلاقیت[16]، انعطاف پذیری ، و تمایل به مخاطره پذیری می باشند.
از نظر "استیونسون" و "گامپرت"[17]
(1985) کارآفرینی، فرآیند ایجاد ارزش از راه تشکیل مجموعه ی منحصر به فردی
از منابع، به منظور بهره گیری از فرصت ها می باشد. از آنجا که کارآفرین
هیچگاه بر تمامی منابع لازم تسلط ندا رد، دنبال کردن فرصت، مستلزم "پرکردن
شکاف منابع" خواهد بود. این فرآیند نیز به نوبۀ خود مستلزم یک رشته انتخاب
هایی است که می بایست به نحوی اتخاذ گردد تا هم به لحاظ درونی با بازار
همخوانی داشته و هم به لحاظ برونی با آن متناسب باشد.
"پیتردراکرا " (1985) معتقد است که کارآفرین کسی است که فعالیت اقتصادی کوچک و جدیدی را با سرمایه خود شروع می نما ید.
به طورکلی وجه اشتراک تمامی تعریف های ارایه شده از سوی "دراکر" را می توان درموارد زیرجمع بندی کرد:
_کارآفرینان در واقع ارزش ها را تغییر می دهند و ماهیت آنها را دچار تحول می نمایند.
_کارآفرینان یک ویژگی مشترک دارند و آن اینکه مخاطره پذیرند.
_کارآفرینان
برای فعالیت خود به سرمایه نیاز دارند، اما هیچگاه سرمایه گذا، نیستند.
آنها مخاطره می پذیرند، البته مخاطره ای که لازمۀ هر فعالیت اقتصادی است.
_کسا نی که بتوانند به درستی تصمیم گیری نما پند، می توانند کارآفرین باشند و مانند کارآفرینان رفتار نمایند.
_کارآفرین
تغییر را مقوله ای به هنجار و سالم می انگارد. او همواره به دنبال تغییر
است و به آن پاسخ می دهد و فرصتها را شناسایی می کند.
_کارآفرینی
همانا بکاربردن مفاهیم و فنون مدیریتی، استاندارد سازی محصول ، بکارگیری
ابزار ها و فرآ یندهای طراحی و بنا نهادن کار بر پایه آموزش و تحلیل کار
انجام شده است.
_کارآفرینی یک رفتار است و نه یک صفت خاص در شخصیت افراد.
_کارآفرینی بر پایه نظریه اقتصاد و جامعه، استوار است.
"اِدی" و"اُلم" [18](
1985) معتقدندکه کار آفرین فردی است که مایل و قادر به مخاطره پذیری است و
در عین حال ابزار تولیدی و اعتباری را درهم می آمیزد تا به سود یا اهداف
دیگری همچون قدرت و احترام اجتماعی دست یا بد.
"پینکات"[19]( 1985) معتقد است که کارآفرینان سازمانی،[20]
افرادی هستند که مسئولیت نوآوری از نوعی را در سازمان به عهده می گیرند.
کارآفرین سازمانی می تواند یک فرد خلاق یا نوآور باشد، اما او فرد آرمان
گرایی است که چگونگی تبدیل یک فکر به واقعیتی سودآور را متصوّر می سازد.
کارآفرینی سازمانی کلید اصلی رقابت در شرکتهای بزرگی می باشد که خود را به
شکل چتر تغییر می دهند. چتری که در زیر آن،چندین بخش کارآفرینانه کوچک در
قالبی آزاد با یکدیگر در تعامل می باشند.
بنا برنظر "ویلیام بائومول"[21]
(1986) فعالیت کارآفرینانه بر دو نوع می باشد: یکی ابداعی و دیگری
تقلیدی.کارآفرینان ابداعی محصولات، فنون تولیدی و شیوه های جدیدی را ارائه
می کنند. کارآفرینان تقلیدی، از سوی دیگر،کارهای کارآفرینان ابداعی را
مشابه سازی و تکرار می نمایند.
"پالمر"(1987)کارآفرینان را افرادی مبتکر و متکی به نفس می داند. وی عقیده دارد ثروت تنها از طریق مجریان [22]
در جایی که هیچکس انتظار آنرا ندارد، ایجاد می شود. این تولیدکنندگان تنها
به خود متکی هستند و قطعاً تعداد بسیاری از آنها شکست می خورند،هنگامی که
اینگونه ارزش آفرینان شکست می خورنده حداقل مفتخرند به اینکه با غرور و
شکوه، شکست خورده اند؛ چرا که همردیف افرادی نیستند که بدون توجه به عملکرد
هفتگی خود، حقوق دریافت می کنند. آنها همواره جایگاه ویژه خود را دارند و
این ارزش آفرینان ، همان کارآفرینان می باشند.
"مک میلان" و "لو" [23]( 1988) معتقدندکه کارآفرینی یعنی ایجاد شرکتهای جدید.
"تراپ مان" و "مورنینگ استار" [24]( 1989) درکتاب "نظام های کارآفرینانه دردهۀ 1990[25] می آورند: "کارآفرین یعنی ترکیب متفکر با مجری، کارآفرین فردی است که فرصت ارائه یک محصول، خدمات، روش و سیاست
جدید یا راه تفکری جدید برای یک مشکل قدیمی را می یابد. کارآفرین فردی است که می خوامد تأ ثیر
اندیشه، محصول یا خدمات خود را بر نظام مشاهده کند".
"بولی"[26]( 1989) علاوه بر عدم قطعیت یا به عبارتی دیگر توانایی تحمل ابهام که برای موفقیت در اقدام به تأسیس شرکتهای نوپا [27]ضروری می باشد ویژگیهای دیگری همچون خلاقیت، تطبیق پذیری،دانش فنی، بینش و توانایی رهبری ، مهارتهای مدیریتی و سا زمانی، توانایی
تصمیم
گیری سریع و تمایل به تصمیم گیری ذهنی و سابقه فرهنگی و آموزشی را نیز از
جمله پیش شرط های موفقیت کار آفرین می داند (آمیت و دیگران ، 993 ا، ص
،814).
"جفری تیمونز"[28](1990)
در خصوص کارآفرینی می نویسد: "کارآفرینی خلق و ایجاد بینشی ارزشمند از هیچ
است. کارآفرینی فرآ یند ایجاد و دستیابی به فرصتها و دنبال نمودن آنها
بدون توجه به منابعی است که در حال حاضر موجود است.کارآفرینی شامل، خلق و
توزیع ارزش و منافع بین افراد،گروهها، سازمانها و جامعه می باشد.کارآفرینی
به معنای " یک شبه پولدار شدن" نیست و از سوی دیگر ایجاد ارزش در دراز مدت و
جریان نقدینگی مستقر نیز نمی باشد.
"ااساساً
کارآفرینی یک فعالیت خلاق برای بدست آوردن ارزش از طریق ایجاد یک شرکت یا
سازمان می باشد. کارآفرینی مشاهده، تحلیل و توصیف نیست.کارآفرینی به بینشی
همراه با تعهد، همدلی، و انگیزش نیاز دارد تا
این
بینش به دیگر ذینفعان همچون شرکاء، مصرف کنندگان، عرضه کنندگان ،کارکنان و
بانکها منتقل شود. البته تمایل به پذیرش مخاطره های حساب شده (شخصی و
مالی) نیز لازم است.کارآفرینی یعنی تشکیل تیمی از افراد با مهارت ها و
استعداد های مکمّل ، ومشاهده فرصتها درشرایطی که د یگران تنها هرج ومرج،
تناقض، تضاد و ابهام را متوجه می شوند و همچنین مستلزم یافتن ،دستیابی
وکنترل منابع برای دنبال نمودن فرصت، می باشد. کارآفرین تلاش دارد تا از
طریق شناسایی و پیگیری فرصت ها بدون در نظر گرفتن منابع تحت اختیار خود به
ارزش آفرینی بپردازد".
"ماینر"[29](1990)
نیز به رابطۀکارآفرین و مدیر اشاره دارد و می گوید: "رفتار کارآفرینی با
تأسیس سازمان یا شرکت پایان می یابد و کارآفرین طی مرا حل رشد ،بلوغ و افول
شرکت، نقش های دیگری را می پذیرد و یا اینکه کنترل سرمایه را به مدیریت
حرفه ای می سپارد. این مسأله رشد بیشتر را تضمین می کند، ضمن آنکه کار
آفرین می تواند به تأسیس سازمان های جدید بپردازد. وی معتقد است که کنترل
کارآفرین بر شرکت، با سطح انگیزه کاری رابطه دارد. برای رشد بیشتر،شرکت به
رهبری جدید همراه با انگیزه کاری بالاتر نیاز دارد چرا که اکثرکارآفرینان
در اندیشه رشد شرکت نیستند.
"آمیت" و دیگران[30](
1993) سوق دادن منابع به سوی ظرفیتهایی که ایجاد ثروت می نمایند را در بطن
مفهوم کارآفرینی می دانند. بنابراین کارآفرینی فرآ یند کسب سود از ترکیب
جدید، منحصر به فرد و ارزشمند منابع در محیطی همراه با ابهام و عدم قطعیت
می باشد.کارآفرینان، افرادی هستندکه نوآوری می کنند، فرصتهای تجاری را
شناسای و خلق و ترکیبات جدیدی از منابع را ارائه می نما یند تا در محیط عدم
قطعیت از ا ین نوآوری ها سود کسب کنند.
از نظر "فِرای"[31](
1993) کارآفرین فردی است که در وهلۀ اول مسئول جمع آوری منابع لازم برای
یک فعالیت است. بنابراین کارآفرین فردی است که منابع لازم برای ایجاد و رشد
یک شرکت نوپا را جمع آوری می نماید و توجه اصلی وی بر توسعۀ محصولات و
خدمات جدید است، یعنی فردی که یک فعالیت مخاطره آمیز را آغاز می نماید و از
طریق ابزارهای نوآوری آن را بهبود می دهد.
کارآفرینی
به معنای آغاز یا رشد یک شرکت نوپا از طریق مد یریت نوآورانه و مد یریت
مخاطره پذیراست. باید توجه داشت که کارآفرینی یک فرآیند است تا
نتیجه.کارآفرینی چیزی نیست که کسی آن را شکل دهد، بلکه فعالیتی است که یک
فرد آن را انجام می دهد.کارآفرینی شامل تحلیل فرصتها، آغازورشد یک سرمایه
گذاری مخاطره آمیز، تأمین مالی واحتمالاًکسب موفقیت و سود آوری حاصل از آن
می باشد.
"ویلیام بای گریو"[32]
(1994)معتقد است که کار آفرین کسی است که یک فرصت را درس یابد و برای پی
گیری آن فرصت، یک سازمان را راه اندازی می کند و فرآ یند کارآفرینی تمام
وظایف، فعالیتها، و عملیاتی راکه با درک فرصت وایجاد یک سازمان به منظور پی
گیری آن فرصت ها ارتباط می یابد، در بر می گیرد.
"دیوید مک کران "، و "اریک فلانیگان"[33](1996
) کارآفرینان را افرادی نوآور، با فکری متمرکز، و به دنبال کسب توفیق و
مایل به استفاده از میانبرها می دانندکه کمتر مطابق کتاب کار می کنند و در
نظام اقتصادی، شرکتها یی نوآور، سودآور و با رشدی سریع را ایجاد می نما
یند.
[3] - F. Harbinson & A. Myers
[15] - H. Stevenson et al.
[23] - I. Mcmillan & M. Low
[24] - J. Tropman & G.Morningstar
[25] - Entrepreneurial systems in 90s
[33] - D. Mckeran & E. F1annigan