اقتصاد ملی ما دچار سردرگمی شده است و نمیداند کجا میرود. اگر از آحاد ملت ایران پرسیده شود که اقتصاد امروز ایران از چه الگویی تبعیت میکند یا به کدام سو میرود، شاید هزاران جواب متفاوت داده شود.
معلوم نیست، آیا اقتصاد ایران از الگوی سرمایهداری پیروی میکند یا اقتصادِ متمرکز دولتی؟ اقتصادِ بازار حاکم است یا محوریت تولید و صادرات اصل است؟ در چنین شرایطی تولیدکننده، تاجر، صنعتگر، کارخانهدار و بازاری هیچیک قدرت برنامهریزی کلان نخواهند داشت.
البته نمیتوان منکر ابتکار عمل در برخی از زمینهها از جمله صنایع دفاعی، مخابراتی و بهخصوص در نانوتکنولوژی و بیوتکنولوژی شد. اما سؤال اساسی این است که آیا ضرورتاً در همۀ عرصهها بدون درنظر گرفتن تجربیات کشورهای دیگر، باید همهچیز را از صفر شروع کنیم؟ آیا راه رفتۀ دیگران و تجربههای مسلم ملتهای دیگر را دوباره باید تکرار کرد؟ آیا اساساً امکان دارد که کشوری بدون ارتباط با دیگران و به صورتی کاملاً ایزوله زندگی کند؟ آیا قطع وابستگی از دیگران و پیمودن راه استقلال در عرصههای دفاعی، فرهنگی، اقتصادی و... به معنی قطع ارتباط کامل با دنیا و حصارکشیدن دور خود است؟ اقتصاد ایران به امید مستقل شدن و خودکفایی به حال و روزی افتاده است که هیچ تعریف مشخصی برای آن نمیتوان عرضه کرد و استراتژی خاصی برای آینده آن متصور نیست.
اگر اقتصاد آزاد و رقابتی داریم، لوازم آن کجاست؟ اگر به دنبال خصوصیسازی هستیم، چرا انحصارات دولتی هنوز پابرجاست؟ اگر اقتصاد صددرصد دولتی داریم، پس نقش بازار و سرمایهداران خصوصی چیست؟ اگر اقتصاد اشتراکی یا تعاونی داریم، لوازم آن در کجا تعریف شده است؟ با این توصیف، وابستگی تام و تمام اقتصاد کشور به فروش نفت با چه منطقی ادامه مییابد؟ پرداخت مستقیم یارانه از عواید حاصله از فروش نفت یا با استفاده از صندوق ذخیرۀ ارزی به چه میزان با شعار استقلال اقتصادی تناسب دارد؟ بدهیهای مکرر دولت به بانک مرکزی، صندوق ذخیرۀ ارزی و اخیراً به وزارت نفت، گویای ناسالمبودن نظام اقتصادی کشور است.